مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۵۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم، بابایمان هم همینطور.
بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟
چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی* زن دایی .
بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد.
بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟

 

صحنه های لختی فیلم 

اگر چکیده تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدیم،

مردم ایران کچل های دماغ گنده چاقی هستن که ناتوانی جنسی دارن و می خوان یه هفته ای ویزای کانادا بگیرن اما قبل از اون باید اعتیاد خود را ترک کنن!!.

 

 ***

  

به ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﻧﻮﺡ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ !!
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺎ ﺷﺘﺮ ﻣﺮﻍ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ !!!

 

***

 

دیروز رفتم مغازه هِل سـبز بخرم،
یارو گفت چند تا میخوای؟
منم گفتم: هله دان دان دان هله یدانه یدانه
کصافط انداختم بیرون
خنگ نمیفهمه دارم میگم یدانه

 ***

 

یه کلیپس دارم قلقلیه
سرخ و سفید یه متریه
میزنم رو سرم هوا میرم
نمیدونی تا کجا میرم
من این کلیپسو نداشتم
قده کوتاهی داشتم
افسردگی می داشتم
بی افم بهم عیدی داد
یه کلیپسه یک متری داد

***

 

هیچ تـــوجه کردیـن سر جلسه ی امتحان ، وقتی تو یه سوال گیر میکنی همه ی خاطرات زندگیت یادت میاد ...فقط جواب سواله که یادت نمیاد ... !!

 ***

 

تا چن وقته دیگه پشت کامیونا مینویسن:رفیق بی کلیپس"مادر" |:

 

 ***

 

 

پسره ۱۱ سالشه استاتوس گذاشته اگه بابام
برام آیفون نخره شب خونه نمیرم !
من تو اون سن یه عینک شنا داشتم
وقتی میرفتم حموم تشتو آب میکردم با کله میرفتم توش
و ساعت ها به شادی میزیستم

 ***

 

داشتم تو کلاس از اول تا آخر با دوستم حرف میزدم ،

استاد آخرای کلاس دیگه از دستم خسته شده بود گفت:

پنج دیقه مونده دیگه حرفاتو جمع بندی کن

بکوب لایکو دیگه حتمن باید بگم 

در ضمن منتظر حدس کلمه باشید یهو میذاریم