مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

^*^ خاطرات طنز دوران دفاع مقدس ^*^

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۰ ب.ظ

شب عملیات بود. قرار بود که من و چند نفر از دوستانم که تخریبچی بودیم، جلوتر از رزمندگان وارد میدان شده و به سرعت مین‌ها را خنثی کنیم تا خدای نکرده اتفاقی برای دیگران نیفتد.

منطقه غرق در سکوت بود. فقط هرچند دقیقه از سوی دشمن یک رگبار بی هدف به سوی خط خودی شلیک می‌شد. عرق ریزان و چسبیده به زمین به کمک کارد سنگری تند تند مین‌ها را در می‌آوردم و چاشنی‌شان را باز می‌
کردم یا سیم تله‌ای را که بین دو مین جهنده بود، می‌بریدم.

آخر سر به انتهای میدان رسیدم. نفس راحتی کشیدم. می‌دانستم تا لحظاتی دیگر پیش قراولان لشگرمان از راه می‌رسند و آن وقت دشمن را غافلگیر و حقشان را کف دست می‌گذاریم. یکهو ...


شب عملیات بود. قرار بود که من و چند نفر از دوستانم که تخریبچی بودیم، جلوتر از رزمندگان وارد میدان شده و به سرعت مین‌ها را خنثی کنیم تا خدای نکرده اتفاقی برای دیگران نیفتد.

منطقه غرق در سکوت بود. فقط هرچند دقیقه از سوی دشمن یک رگبار بی هدف به سوی خط خودی شلیک می‌شد. عرق ریزان و چسبیده به زمین به کمک کارد سنگری تند تند مین‌ها را در می‌آوردم و چاشنی‌شان را باز می‌
کردم یا سیم تله‌ای را که بین دو مین جهنده بود، می‌بریدم.

آخر سر به انتهای میدان رسیدم. نفس راحتی کشیدم. می‌دانستم تا لحظاتی دیگر پیش قراولان لشگرمان از راه می‌رسند و آن وقت دشمن را غافلگیر و حقشان را کف دست می‌گذاریم. یکهو صدایی از نزدیک من بلند شد. چسبیدم به زمین و چشم تنگ کردم و به جایی که صدا آمده بود، نگاه کردم. در آن تاریکی فقط سیاهی یه آدم را توانستم تشخیص بدهم. یک عراقی در سنگر کمین نگهبانی می‌داد. اول می‌خواستم همان جا بمانم و بگذارم حساب او را رزمندگان برسند، اما نمی‌دانم چطور شد که زد به سرم آرتیست بازی در بیاورم. تصمیم گرفتم که بلند شوم و مثل فیلم‌های سینمایی، گربه وار بروم و از پشت ناکارش کنم.

بی سر و صدا خزیدم و به پشت سنگر کمین دشمن رسیدم. در فیلم‌ها دیده بودم که چطور قهرمان می‌پرید وبا یک ضربه به پس گردن دشمن او را از پا در می‌آورد و بی هوش می‌کند. آب دهانم را قورت دادم. مشتم را گره کردم و دعایی در دل خواندم و بعد مثل بختک از پشت سر روی دشمن پریدم و یک ضربه مشت جانانه به پس گردنش زدم. اما انگار با مشت به صخره سنگی کوبیده بودم! طرف فقط «هقی» کرد و برگشت طرف من. یا جدة سادات! عراقی نگو گودزیلابگو. غولتشن بود. دومتر و یک متر عرض. سیبیل از بنا گوش در رفته و قوی و عضلانی. خواستم مشت دوم را بزنم که مشتم توی پنجه‌اش اسیر شد نامرد چند کلمه عربی بلغور کرد و بعد افتاد به جانم دِ بزن. به عمر کوتاهم چنان کتکی نخورده بودم.

خواستم مشت دوم را بزنم که مشتم توی پنجه‌اش اسیر شد نامرد چند کلمه عربی بلغور کرد و بعد افتاد به جانم دِ بزن. به عمر کوتاهم چنان کتکی نخورده بودم

چنان می‌زد که انگار قاتل پدرش را می‌زند! چپ و راست مشت و لگد بود که به پک و پهلویم فرود می‌آمد. خجالت و ترس از لو رفتن عملیات را گذاشتم کنار و عربده ای از حنجره دادم بیرون. خدایی شد که همان لحظه عملیات شروع شد و چند تا از دوستانم سر رسیدند. حالا ما هفت، هشت نفر بودیم و او یکی. اما مگر زورمان می‌رسید! مثل شیرهای گرسنه‌ای که به گاومیش‌ها حمله می‌کنند، از سر و کله‌اش آویزان شده بودیم و می زدیمش. من که دل خونی از او داشتم، فقط گوشش را گاز می‌گرفتم و تند تند به دماغ خرطوم مانندش چنگ می‌زدم. اما او با یک حرکت ما را تاراند. دست انداخت و از نوک سلاحش گرفت و با قنداقش افتاد به جانمان. انگاری ناظم بی رحمی بود که به جان چند دانش آموز درس نخوان شلوغ افتاده است.

حالا ما پیچ و تاب می‌خوریم و گریه کنان خدا را صدا می‌زدیم و او هم می‌زد. داشت دخلمان را می‌آورد که یک تیر از غیب رسید و درست خورد به پس کله‌اش و او با هیکل سنگینش تلپی افتاد روی من بدبخت. داشتم له می‌شدم که بچه‌ها آه و ناله کنان آمدند و چند تایی زور زدند انگار بخواهید یک جرثقیل را از جوی آب در بیاورید، او را از روی من انداختند کنار. حالا صدای شلیک و انفجار، زمین و زمان را لرزاند و ما هشت نفر آه و ناله کنان داشتیم پک و پهلویمان را می‌مالیدیم. لا مروت جای سالم در تن و بدمان نگذاشته بود. با هزار مکافات خودمان را به یک ماشین رساندیم و رسیدیم به اورژانس صحرایی. حالا درد و ناله یک طرف، سؤال و پرسش امدادگرها، طرف دیگه که:

شما چرا به این حال و روز افتاده‌اید؟

نگاه کنید! انگار زیر تانک رفته‌اند؛ یک جای سالم تو بدنشان نیست!

برادر شما مجروح شدید یا تصادف کردید؟

یکی از بچه‌ها که حال و روزش بهتر از بقیه بود، با مکافات ماجرا را تعریف کرد. امایی کاش تعریف نمی‌کرد. چون تا دمیدن روز بعد که از اورژانس زدیم بیرون، از متلک‌ها و خنده اهالی اورژانس جان به سر شدیم

  • موافقین ۹ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۰ ب.ظ
  • فامیل دور :)

نظرات  (۲۳)

سلام باحال بود              اما از چه کسی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
والا نمیدونم 
  • مبیناخوش باطن
  • باحال بود دستتون درد نکنه من که خیلی خوشم امد
    سلام وبلاگ خوبی داری

    مطالبش خیلی مفید بود

    موفق باشی
    عالی بود عااااااااااااااالی
    جالب بود فقط یک سوال پیش میاد
    شما که رفتی جلو دیدی طرف هیکله چرا حمله کردی؟ می نشستی منتظر شروع عملیات.
    خدا بیامرزه شهدا رو و مرگ من رو هم شهادت قرار بده انشاءالله
  • مهم نیست من کیم
  • خیلی خوشم اومد
    خیلی طولانی و بد بود
  • انقلاب سفید
  • برای شادی روح شهدا صلوات         ممنون خیلی با حال بود یا علی مدد




    این خاطره از کی بود؟

    خیلی باحال بود.وقتی میگه یا جده ی سادات!عراقی نگو گودزیلا بگو

  • بنده ی خدا
  • خیییییییلی خنده دار بووووووووووود! خدا خیرتون بده 
    سایتتون خیلی خوبه هم تبریک میگم هم  خسته نباشید
     لطفا بیشتر از این خاطرات تو سایتتون قرار بدید که ما جوونا به بهانه ی خوندن همین خاطرات طنز خودمونو به دفاع مقدس نزدیک کنیم
    یا علی مدد
    وای خدا خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ  اینجاست که کمبود مهمات بی داد میکنه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ گاز گرفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم کجا  گوشو ؟؟؟؟؟؟؟ جای بهتریپیدا نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ وای خدا پاچیدم از خنده خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

    در پاسخ به : Afriend باید بگم که کسانی که سالها مردانه جنگیدن به راحتی حاضر نیستن یه آدم بکشن حتی رزمندگان ما اونها رو اگه زخمی بودن مداوا می کردن
  • ساجده بانو
  • جالب بود مخصوصا که گوش طرف و گاز گرفت خخخخخ خدایی نیشم تا بناگوشم واز شد.یاعلی مدد
    ایولللللللللللللل
    حال کردم
    چه باحال
    خیلیییییییییییییییییییییییییی باحال بود
    مخصوصا گاز گرفتن گوش
    خخخخخخ
    پاسخ:
    جیگر: خخخخخخختـــوفانی:) جوک و اس ام اس و مطالب طنز
  • دختر خاطره ها
  • جالب بود ممنون
    پاسخ:
    جیگر: خواهش تمنا
    عالی بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

    جالب بود

    سایت خیلی محشری دارین

    پاسخ:
    دختر همسایه:
    بله دیگه
    :دی
    سلام خاطره ی باحالی بود بیا تبادل لینک کنیم یارو مطمئنی آدم بود؟ اگه سرباز بود چرا شلیک نمیکرد؟
    پاسخ:
    تـــوفانی:) جوک و اس ام اس و مطالب طنز.
    به محمد ممسنی :جان من بیا تبادل لینک کن
    عجب!
    پاسخ:
    مش رجب..!
  • محمد محسنی
  • سایت باحالی دارید!! مشتری شدم.
    متاسفانه اهل تبادل لینک نیستم :) شرمنده
    پاسخ:
    دشمنت شرمنده
    شاد باشی
    پسر نترکی پکیدیم از خنده
    پاسخ:
    شاد باشی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">