آری بگذار بگویند دیوانه ام
ولادت حضرت اباعبدالله را به همه ی عاشقان آن حضرت تبریک میگوییم
البته روز پاسدارم تبریک میگیم
گفتم: از اینجا تا کربلا چقدر راه است؟؟؟
گفت: آن قدر که بگویی "السلام علیک یا اباعبدالله"
از دلی زار و سینه ای بی تاب... السلام علیکَ یا ارباب
تا نرفتم زدست آقاجان... این غلام سیاه را دریاب
آقا منم،گدای قدیمی این درم... عمریست گِرد کرب و بلایت کبوترم
خوبم شناختید، منم بی حیا گدا... رزق از شما گرفتم و بر بام دیگرم...
آیت الله اراکی ( ره ) فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت:خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت:نه
با تعجب پرسیدم:پس راز این مقام چیست؟
جواب داد:هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد
سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛
ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگبریدند این همه تشنگی!
پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت
"به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛
آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم"
- يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ