کاریکلماتور/باد دیوانه وار کتابم را ورق زد!
چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ
کیف پولم از فراق اسکناس غمگین است !
.
.
شصت پایم گاهی از روزنه جورابم سلام میکند !
.
.
عشقهای آبکی ، زود تبخیر میشوند !
.
.
گاهی اوقات بیخودی از خود بیخود می شوم !
.
.
متفکری که شنا بلد نیست در افکارش غرق میشود.
.
.
در تاریکخانه ی چشمانت ، برق نگاهت نگاتیو دلم را سوزاند !
.
.
بی رنگ و روغن هم می توان تابلو شد.
.
.
مادر بهترین فرزند هستی است !
.
.
باد دیوانه وار کتابم را ورق زد !
.
.
افتاده ترین ماهی هم ادعای خاکی بودن ندارد !
.
.
فنر خجالتی ، نتوانست خودش را جمع کند.
.
.
بعضی از نگاه ها ، صدای قشنگی دارند.
.
.
اگر خودتان را به آن راه زدید ، مواظب باشید گم نشوید.
.
.
از تشنگی ام ، لیوانی هم به تو می دهم !
.
.
وقتی نوشته هایم به پایان رسید ، قلم از فرط خستگی به خواب رفت.
- چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ