داشتم آگهی های روزنامه رو بلند بلند میخوندم
یهو دیدم بابام رفت دستشویی برگشت رو کرد به من گفت خفه شو بچه اسهال گرفتم
.
.
.
.
.
.
.
خدا هیچ مردی رو شرمنده زنوبچه نکنه...!
(بر اساس داستانی کاملا واقعی)
.
.
خدا هیچ مردی رو شرمنده زنوبچه نکنه...!
(بر اساس داستانی کاملا واقعی)
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۹۱ ، ۲۱:۵۲