مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روغن مایع» ثبت شده است

مکالمه دوتا ایرانی پشت تلفن !
فک و فامیلمون : سلام خوبی ؟
من : مرسی شما خوبی ؟
+ مرسی منم خوبم ، تو چطوری ؟
- هی منم بدم نیستم ، یه نفسی میره میاد ، دیگه چه خبر ؟
+ منم خوبم ، تو خوبی ؟
- آره منم خوبم ، راستی خانواده خوبن ؟
+ فدای تو ، سلام می رسونن ، مامان بابا خوبن ؟
- آره اوناهم خوبن درگیر کار و بارن ، اصله حالت چطوره ؟
+ هی بدک نیستم ، تو چی کارا می کنی ؟
- منم خوبم ، دیگه می گذرونیم ، چه خبرا از خودت ؟
+ مرسی ، تو چیکارا می کنی ؟
- منم خوبم فدای تو ، کاری نداری ؟
+ نه قربونت برم خیلی خوشحال شدم !
- منم همینطور ، خدافظ
+منم خوبم خدافظ :|

***

اﻧﻮﺍﻉ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ
.
.
.
.
... ... ... .
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ : ﻣﺜﻞ ﻋﺴﻞ
ﺳﺎﻋﺎﺕ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺭﻭﺯ : ﻣﺜﻞ ﭘﮕﺎﻩ، ﺳﭙﯿﺪﻩ، ﺳﺤﺮ
ﺍﺳﻢ ﺟﮏ ﻭ ﺟﻮﻧﻮﺭ ﺑﺎﺷه : ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ : ﻣﺜﻞ ﭘﺮﺳﺘﻮ،ﺩﺭﻧﺎ …
ﺣﺸﺮﻩ : ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ،
ﭼﻬﺎﺭﭘﺎ : ﻣﺜﻞ ﻏﺰﺍﻝ ...
ﺍﺳﻢ ﻋﻠﻒ ﺑﺎﺷه : ﻣﺜﻞ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ، ﭘﻮﻧﻪ ﻭ …
اسم گل باشه : نرگس ، مریم ، رز، نسترن ، لاله
ﺍﺳﻢ ﻣﻜﺎﻥ ﺑﺎﺷه : ﻣﺜﻞ ﺻﺤﺮﺍ، ﺩﺭﯾﺎ، ﺧﺎﻭﺭ، ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺧﯿﺲ ﺑﺎﺷه : ﻣﺜﻞ ﺷﺒﻨﻢ، ﺩﺭﯾﺎ، ﺳﺎﺣﻞ، ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻭ ﻛﻼ ﻫﺮ ﺍﺳﻤﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺷه ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮه...
ﻭ ﺩﺭﻏﯿﺮ اﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﺍﺳﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﻢ ﭘسره...
پسرا هوامو داشته باشین....

***

لذتی که توی باز و بسته کردن درِ باتریِ کنترل تلویزیون
موقعِ تماشای تلویزیون هست،
توی تماشای خود تلویزیون نیست
***
تمام وسایل و امکانات زندگی ما رو مامانم می ذاره “همون جا”
کلا همه چی و هر چی که می پرسی جوابش همون جاست
***
داشتم از خونه میرفتم بیرون مامانم پرسید کجا؟؟!
گفتم بیرون!
برگشته میگه: خوب جای دیگه نریا!
***
از گفت و گوهای رایج من و مامانم میتوان به گشنمه و کوفت بخوری اشاره کرد
:|

***

فک کن ایران با آمریکا وارد مذاکره بشه و به توافق برسیم و همه‌چی خوب بشه....
وقتی توی نمازجمعه می‌گن تکبیر،ملت مثل بز همدیگه رو نیگا می‌کنن!!

***

شـــتــــر مــــرغ را گــفــتــنــد :

بــــار بــــردار !

گــفــت :

مــــن مــــرغــــم !!!

گــفــتــنــد :

پــــرواز کــــن !

گــفــت :

مــــن شــــتــــرم !!!

کــلــن مــنــظــورش ایــــن بــــوده کــه گــــشــــاده !!! :))))

یه بچه 3 ، 4 ساله تو مطب دکتر اومد یک هسته هلو داد بهم منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز
چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش
این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!
می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت عاقا این بچس، سگ نیست!
طرف بابای بچه بود :| :| =))))))))))))


امروز سوار تاکسی شدم، کرایه میشد پونصد تومن... منم یه پونصدی پاره از یه راننده ی دیگه گرفته بودم گفتم بذار قالبش کنم به این بنده خدا و خلاصه همینجوری که تو فکر پارگی پولِ بودم ، یه هو دیدم رسیدم به جایی که باید پیاده بشم
میخواستم تیریپ شخصیت بذارم واسه راننده مِن بابِ پارگی پونصدی، بگم "آقا من همینجا پیاده میشم، ببخشید پولم پارست"
که دیدم دارم از جایی که باید پیاده بشم رد میشم... یه هو حول شدم گفتم:
"ببخشید آقا... من همینجا پاره میشم!!!"
:|


ماه رمضان پارسال بود! هیچکسی هم خونه مون نبود و تنها بودم! حوصله ام بدجوری سر رفته بود! رفتم اتاقم، داشتم همینجوری بین کتاب هام گشت میزدم که یهو چشمم خورد به یک کتاب آموزش آشپزی، که روز تولدم، یکی از دوستان دانشگاهی واسم هدیه گرفته بود!
منم که عاشق ابتکار های جدیدم، جَو منو گرفت و خواستم واسه ناهار یه چیزی درست کنم که انگشت هامم باهاش بخورم! (اصلا هم حواسم نبود که روزه ام، اصلا…)!
رفتم بیرون خرید و برگشتم خونه! طبق کتاب همه ی کاراش رو کردم و بعد از یکی دو ساعت تونستم غذا رو حاضرش کنم!
یه قاشق که تست کردم گفتم به به! عجب غذایی شده و مامانم باید به همچین پسری افتخار کنه! خلاصه جاتون خالی، نشستم خوردمش! یه ذره هم تو یخچال نگه داشتم بمونه تا خلاقیتم رو به رُخ مادرم بکشم! بعد از نیم ساعت دیگه اش گرفتم خوابیدم، بعدش که بیدار شدم، یه دل درد شدید گرفته بودم که بیا و ببین! گلاب به روتون همش میرفتم WC! فکر میکنم نزدیکای ساعت پنج بود که مامانم رسید و منو تو اون وضعیت دید و منم کل داستانو واسش تعریف کردم که چی شده! هم کتابو بهش نشون دادم و هم وسایل مورد نیازی که هنوز از تو آشپزخونه جمع شون نکرده بودم و روی اُپِن بودن!
مادرم برگشت بهم گفت: پسره ی دیوونه، اولا: تو فرق بین آب و عرق نعناع رو تشخیص ندادی؟؟ دوما: این روغن زیتونه، نه روغن مایع! سوما: این منظورش فلفل دلمه بوده، نه فلفل! چهارما: ادویه هم باید میریختی، پس ادویه ات کووو؟؟ پنجما: تو اصلا میدونی یک حبه یعنی چقدر؟؟؟ اصلا اینارو بیخیالش، بگو ببینم، خِیره سرت مگه تو روزه نبودی؟؟؟