مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیطان» ثبت شده است

"شیطان" انـבازه یڪ حبّه قنـــב است
گاهــــے می افتـב توے فنجانِ בلِ ما
حل مــے شوב
آرام آرام ..
بی آنڪه اصلا ما بفهمیم و روحمان سر مـــے ڪشـב
آن را آن چاے شیرین را
شیطان زهرآگین ِבیرین را آن وقت او خون مــے شوב
בر خانه تن مـــے چرخــב و مـــے گرבב و مـــے مانــב آنجا
او مـے شوב {من} !!
مراقب باشم , مراقب باشیم ...

مراقبش باش
چشم را میگویم . . .

ممکن است تو را به یک لحظه از بهشت به قعر جهنم بکشاند.

یک بار نگاه آلوده میشود عادت شود و آن وقت که عادت شد میشود بنده ی شیطان کند تو را ...

قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ
به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند ...

(سوره نور آیه 30)

مــرد برخلاف آنچــه ابتــدا تصـور مـی شـود در عـمـق روح خـویـش، از ابتــذال ِ زن و از تســـلیـم و رایــگانی ِ او متـنـفــر است . . !

" شهید استاد مطهری"

داستان آخر شب ... زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی، میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت :اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز !!! زن خیاط گفت : بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم زن گفت :کمی صبر کن، نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد دیدگاه ( لطفا پارسی) و نمره از 1 تا 10 فراموش نشه

چی شد چادری شدم؟

دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند

دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند

دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند

دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند

دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند

دیدیم چادر را نشانه گرفته اند

دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی

دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار

دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را

ای کاش همه بگویند

همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،

برتر را برگزیدند

جملات تکان دهنده مجری بی حجاب مصری در برنامه زنده درباره حجاب