مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز ایرونی» ثبت شده است

ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻓﯿﻠﻢ می دﯾﺪیم، ﻃﺮﻑ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻪ ﺑﻮﺩ، فرت فرت می زد ﺁﺩﻡ می کشت، ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻋﯿﻦ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻮﮔﻮﻟﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﮕﺎهت می کرﺩ!
ﺑﺎﺑﺎﻡ: ﺧﺎﻧﻡ! ﻧﮑﻨﻪ ﺍﯾﻦ بچه مون هم ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ؟
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ: ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ، ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ. ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺍﻭل هم ﺑﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﻮﺩ، ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ!
یعنی ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ!
***
دوستم وکیله، یه روز رفته دادگاه واسه کار اداری، سر و کارش افتاده به یه مرد جدی و بد اخلاق! یارو گفته مثل این که تا به حال منو ندیدید؟ دوستم هول کرده، گفته: "خیر، زیارت نداشتیم سعادت کنیم شما رو!"
***
دیشب مهمون داشتیم، خواهر کوچکم داشت چایی تعارف می کرد، به زن عموی بابام که رسید به خواهرم گفت: "الهی پیر شی." آبجی من هم که معنی این حرف رو نمی فهمید، گفت: "الهی خودت بمیری!" تا نیم ساعت هم رفت تو اتاقش گریه کرد!
***
به بچه داداشم که به زور ۹ سالشه، می گم داماد عمه می شی بیای دخترم رو بگیری؟
می گه حالا وایسا ببین شوهر گیر خودت میاد؟!
***
دیالوگی که امروز تو تاکسی شاهدش بودم (بین دو تا دختر):
- موبایلت داره زنگ می خوره گلم!
- اَه پیداش نمی کنم!
- نکنه خونه جا گذاشتیش؟!
بعدش هم به خاطر افراط در خنده، راننده لطف کرد پیاده ام کرد!
***
به مامانم می گم: یادش به خیر، بچه بودیم چه قدر ما رو کتک زدی ها! شترق خوابوند در گوشم، گفت: این دروغ ها چیه که می گی؟ من کِی دستم روتون بلند شده؟
***
تو دسشویی دانشگاه، کاغذ زده بودند که آب قطع است. یکی با خودکار زیرش نوشته بود: دیگه دیره، خیلی دیره!
***
به دوستم می گم کیف پولت چه قدر قشنگه! می گه چرم مشهده، عموم از آلمان برام آورده!
***
صبح تو راه از یه خانمی خواستم ساعت بپرسم، گفتم ببخشید، گفت خواهش می کنم، رفت!
***
بابام زده شبکه خارجی، گوسفنده می گه بع بع!
مامانم به بابام می گه: مگه گوسفندای خارجی هم می گن بع؟!
***
یه بار مامانم داشت نماز می خوند، بعد من دنبال یه چیزی می گشتم. یهو وسط نماز گفت: سمع الله لمن حمده، بالای یخچاله!!
یعنی تصورش رو بکنید فقط! من ترکیدم از خنده...
***
رفتم کافی شاپ، به یارو می گم: آقا ببخشید، سرویس بهداشتی دارین؟
برگشته می گه: نمی دونم، هر چی هست تـو همون منو هست!
***
یه روز دامادمون به داداشم گفت یه لیوان آب برام بیار. داداشم غرق در تلوزیون بود، رفت دو تا لیوان آب خورد لیوان خالی رو داد دست دامادمون!
***
تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ می کردم، استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت:
تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره!
من هم گفتم: استاد! منظورتون کدوم تهشه؟
نمی دونم چی شد که اخراجم کرد!
***
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ می گم ﯾﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﺑﺨﺮ ﻭﺍﺳﻢ. نمی دﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﻬﻮ ﺁﻧﺘﻦ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺭﻓﺖ!
ﻣﻦ ﻫﯽ می گفتم: "ﺍﻟﻮ ﺍﻟﻮ…" ﺑﺎﺑﺎﻡ می گفت: "ﻫﯽ ﺍﻟﻮ ﺍﻟﻮ ﻧﮑﻦ، ﺍﺻﻼ ﺻﺪﺍﺕ ﻧﻤﯿﺎﺩ!"
***
داشتم رپ گوش می دادم. بابام گفت: این کیه صداش مثل صدای لوله بخاریه؟
گفتم: «هیچکس»
یه دونه زد پس گردنم، گفت به پدرت جواب سربالا نده بی تربیت!
(برای کسانی که نگرفتند، «هیچکس» اسم مستعار خواننده است.)
***
گفت وگوی کاملا جدی بین دو دختر در تاکسی:
اولی: مربی تئاترمون قبلا دستش تومور داشته.
دومی: تومور مغزی؟!
اولی: نمی دونم... اونشو نگفت!

***

اینم شغلی جدید برای اون شخص پایینیه!

بانک های ایران!