مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ب.ظ

شهادت سید الساجدین علی ابن حسین (ع) تسلیت باد

این وبگاه تا فردا  به روز نخواهد شد


مطالب به صورت موقت از دید بازدید کنندگان مخفی می ماند

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


سخنان آتشین امام سجاد (علیه السلام ) با کوفیان

رسالت بیدارگرانه امام سجاد (علیه السلام ) چندان دیر آغاز نشد. با فاصله اى کوتاه از واقعه کربلا، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد. از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تیره اتهام ها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشم ها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دل ها، لرزیدند و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند!کاروان

امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.

هان ، اى مردم ، اى کوفیان ! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!

 احتجاج آن حضرت با مردم کوفه

قافله حسینى را پس از عاشورا به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند. خاندان حسین(علیه السلام ) را - که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند - در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حکومت ، در شهر نفرت و خیانت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند! کوفیان هم ، بى شرمانه آمدند. آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند! على بن الحسین (علیه السلام ) از خیمه ها خارج مى شود. حذیم بن شریک اسدى روایت گر آن صحنه مى گوید: على بن الحسین (علیه السلام ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

هان اى مردم ! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند همان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا کردند بى این که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!

من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد - به شهادتش رساندند. و البته این گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست !

هان ، اى مردم ، اى کوفیان !

شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!

واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!

پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم ) را با کدام رو و با کدام چشم نگاه خواهید کرد.

او به شما خواهد گفت : شما خاندان مراکشتید، حرمتم را شکستید، بنابراین از امت من نخواهید بود.

سخنان امام سجاد (علیه السلام ) که به اینجا انجامید، صداى کوفیان به گریه بلند شد، وجدان هاى خفته براى چندمین بار بیدار شدند. کوفیان به ملامت و سرزنش خویش پرداختند! امام سجاد (علیه السلام ) به سخنان ادامه داد و فرمود:

خداى رحمت کند کسى را که : رهنمودهاى مرا بپذیرد و سفارش هاى مرا که در راستاى رضاى الهى و درباره پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت (علیه السلام ) اوست رعایت کند چه این که رسول خدا براى ما الگویى شایسته بود. (1)

کوفیان یک صدا فریاد بر آوردند:

اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بى این که از این پس ، روى بگردانیم و نافرمانى کنیم ! اکنون با کسى که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسى که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت .ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت .

امام سجاد (علیه السلام ) در پاسخ کوفیان فرمود:

هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد.

اى خیانت پیشگان مکار! میان شما و آرمان هایى که اظهار مى دارید فاصله ها و موانع ، بسیار است . آیا مى خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید!

نه به خدا سوگند! هنوز جراحت هاى گذشته اى که از شما بر تن داریم ، الیتام نیافته است . همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالى که خاندانش در کنار او بودند.

داغ هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیرمؤ منان فراموش نشده است .طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها در گسترده سینه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست. تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه عزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید!

امام سجاد (علیه السلام ) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهربى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلب ها افزود:

لا غرو اءن قتل الحسین و شیخه       قد کان خیرا من حسین و اءکرما

فلا تفرحوا یا اءهل کوفة بالذى       اصیب حسین کان ذلک اءعظما

قتیل بشط النهر نفسى فداؤ ه          جزاء الذى اءراده نار جهنما (2)

یعنى : اگر حسین (علیه السلام ) کشته شد، چندان شگفت نیست .

در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست. تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه عزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید!

چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت هاى برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند، شادمان نباشید. واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى کسانى است که او را به شهادت رساندند.(3)

امام سجاد (علیه السلام ) در مجلس عبیدالله بن زیاد

امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.

با توجه به این که امام سجاد (علیه السلام ) در جمع کاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والى کوفه - نخستین چیزى که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانى در میان آن کاروان بود.

عبیدالله که گمان مى کرد در کاروان حسین (علیه السلام ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد (علیه السلام )  توضیح خواست .

کینه و ناپاکى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد که شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود که تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند.

کینه و ناپاکى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد که شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود که تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند. امام سجاد (علیه السلام ) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود: اگر به راستى عزم کشتن مرا دارید، شخص امینى را ماءمور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستى کند. عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.(1)

پی نوشت ها:

1- امام سجاد (علیه السلام ) در این بخش از سخنان خویش به آیه اى از قرآن اشاره کرد که خداوند مى فرماید ولکم فى رسول الله اسوة حسنه یعنى برنامه هاى پیامبر و شیوه عمل او الگویى شایسته براى شماست . گویا امام با مطرح ساختن این آیه ، مى خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، چه این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نسبت به اهل بیت خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و على بن ابى طالب و فرزندان ایشان - حسن بن على و حسین بن على (علیه السلام ) - محبتى خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صریحى به امت کرده بود. از سوى دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالى شیعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد (علیه السلام ) را دریافتند و یک بار دیگر سخنان على بن ابى طالب (علیه السلام ) در گوشهایشان طنین افکند و گویى با همین آیه ، همه چیز را دریافتند، از این رو به جاى این که بگذارند بیان امام سجاد (علیه السلام ) و استدلال آن حضرت تمام شود، به اظهار پشیمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.

2- احتجاج طبرسى 2/306.

3- امام سجاد( علیه السلام) جمال نیایش گران، احمد ترابی


خطبه على بن الحسین (علیه السلام) در شام

 

حساس ترین سخنان امام سجاد (علیه السلام ) که در طول اقامت در شام ایراد شده است و تحولى عظیم در محیط سیاسى شام و بینش مردم نسبت به دستگاه اموى ایجاد کرد و معادلات یزید را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بیت کاملا تغییر داد، خطبه اى است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسى و دینى شام ایراد کرد.

از کتاب هاى تاریخى چنین استفاده مى شود که این خطبه در مسجد جامع دمشق ایراد شده و از حوادثى که در کاخ یزید رخ داده و سخنانى که در محفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست .

این خطبه را باید اوج موفقیت امام سجاد (علیه السلام ) در رسالت تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلا دانست . اگر این خطبه ایراد نشده بود، چه بسا ماهیت نهضت حسینى براى سالیان دراز و یا براى همیشه بر اهل اسلام مخفى مى ماند .امام سجاد

 

در شام یزید براى استفاده بیشتر از شهادت حسین بن على (علیه السلام ) و اسارت خاندان وى در جهت تحکیم پایه هاى حکومتش تصمیم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان على و توجیه فجایعى که صورت داده بود، بهره جوید. یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خویش را در آن جمع حساس ایفا کند. خطیب در بلندى جاى گرفت و زبان به هتّاکى و بى حرمتى به اهل بیت گشود. امام سجاد از گستاخى و زشتگویى خطیب برآشفت و فرمود:

خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.

وقتى سخنان خطیب دربار پایان یافت ، امویان خود را فاتح مى دیدند و مسایل راحل شده مى پنداشتند. اما على بن الحسین - تنها مرد جوان قافله اسیران - با اندامى که آثار رنج و اسارت از آن پیدا بود از جاى برخاست و به یزید گفت : خطیب شما آن چه خواست به ما نسبت داد و با مردم گفت ، آیا اجازه مى دهى من هم با مردم سخن بگویم ؟

یزید رضایت نمى داد، اما اطرافیان و حاضران مجلس و یکى از فرزندان خلیفه اصرار ورزیدند تا یزید پیشنهاد على بن الحسین (علیه السلام ) را پذیرد. زیرا در وضع و حال او نمى دیدند که بتواند سخنى هم پاى سخنور گزیده دربار بگوید!

یزید ناگزیر اجازه داد. امام سجاد (علیه السلام ) از پلکان منبر بالا رفت . در برابر چشمان مردم قرار گرفت وآنچه تا آن روز بر مردم شام پوشیده مانده بود، افشا شد.

حساس ترین سخنان امام سجاد (علیه السلام ) که در طول اقامت در شام ایراد شده است و تحولى عظیم در محیط سیاسى شام و بینش مردم نسبت به دستگاه اموى ایجاد کرد و معادلات یزید را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بیت کاملا تغییر داد، خطبه اى است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسى و دینى شام ایراد کرد.

امام زین العابدین (علیه السلام ) نخست سپاس خداى گفت و خطبه را آغاز کرد.

سخنان آغازین خطبه آن چنان تحول آفرین بود که اشک چشمان مردم را فرو ریخت و عواطف آنان را بشدت تحت تاءثیر قرار داد. در ادامه آن سخنان ، امام فرمود:

اى مردم ! شش نعمت به ما عطا گردیده و هفت فضیلت از سوى خدا به ما داده شده است .

ما از علم ، حلم ، بزرگوارى و بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبیت اجتماعى درمیان مؤ منان ، برخورداریم . فضیلت ها و شرافت هاى ما عبارتند از این که : پیامبر خاتم محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) از ما خاندان است و على بن ابى طالب - صادق ترین یار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) - جعفر طیار، حمزه - شیر شجاع خدا و رسول - و حسن و حسین - دو سبط این امت - نیز از خاندان ما هستند.

آنان که مرا مى شناسند، از توضیح بى نیازند ولى آنان که مرا نمى شناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم .

اى مردم ! من فرزند مکه و منایم ،

من فرزند زمزم و صفایم .

من فرزند آنم که حامل رکن است .

من فرزند بهترین انسانى هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است .

من فرزند برترین موحدى هستم که برگرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خداى را لبیک گفته است . من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانى - براق - سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستى - سدرة المنتهى - رسانید. به قرب خدا رسید؛ آنجا که فاصله قاب قوسین و یا کمتر بود!

من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نمازگزاردند و به او اقتدا کردند.

من فرزند دریافت کننده وحی ام . فرزند محمد مصطفایم .

من فرزند على مرتضایم . آن کسى که بر صورت مستکبران نواخت تا ایمان آوردند - در برابر شعار ((لااله الا الله )) و پیام توحید سر فرود آورند و دست از عناد بردارند .-

من فرزند آن کسى هستم که پیشاپیش رسول خدا، با دو شمشیر و دو نیزه مى جنگید.

دو هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین رزمنده بود و حتى یک لحظه - یک چشم برهم زدن - به خداوند کفر ورزید.

من فرزند صالح ترین مؤ منان ، وارث پیامبران ، نابودگر ملحدان ، پیشواى مسلمان ، نور جهانگران ، زینت عبادت کنندگان ، سرآمد گریه کنندگان - از خوف خدا اشتیاق به لقاى حق - شکیباترین شکیبایان ، برترین قیام کنندگان خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ).

من فرزند کسى هستم که از سوى جبرئیل و میکائیل مورد تاءیید و یارى بود. - على (علیه السلام ) - حمایتگر از حریم مسلمانان ، کشنده مارقین و ناکثین و قاسطین ((طاغیان صفین و نهروان و جمل ))، ستیزنده با دشمنان لجوج .

- على (علیه السلام ) پرافتخارترین مرد از میان تمامى قریش ، اولین کسى به خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ مثبت گفت و ایمان آورد. پیشتاز پیشتازان راه دین ، شکننده متجاوزان ، نابود کننده مشرکان ، تیرى از تیرهاى خدا بر منافقان ، زبان گویاى حکمت نیایشگران ، یاور دین خدا، ولى سرپرست امر الهى - حافظ و مجرى قوانین پروردگار...

آرى او جدم ((على بن ابى طالب )) است .

سپس امام چنین ادامه داد:

من فرزند فاطمه زهرایم .

من فرزند سرور زنان عالمم .

اى یزید این ((محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ))) که هم اکنون نامش را مؤ ذن بر زبان آورد و به پیامبرى او گواهى داد، آیا جد توست یا جد من است !

اگر بگویى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) جد توست دروغ گفته اى و کفر ورزیده اى !

و اگر باور دارى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) جد من است پس ‍ چرا و به چه جرمى خاندان او را کشتى !

امام همچنان به معرفى خویش ادامه داد، تا آن جا که صداى مردم به گریه بلند شد، و یزید از تاءثیر سخنان امام (علیه السلام ) در قلب مردم سخت بیمناک گردید.

هراس یزید از این بود که مردم در همان محفل علیه او بشورند! از این رو براى قطع کردن سخنان امام سجاد (علیه السلام ) به مؤ ذن دستور داد اذان بگوید!مؤ ذن از جاى برخاست و با صدایى که به همه مى رسید گفت :

الله اکبر، الله اکبر.

امام (علیه السلام ) در ادامه سخنان پیشین خود و براى همنوایى با نداى اذان فرمود:

آرى هیچ چیز بزرگتر و ارجمندتر از خدا نیست .

مؤ ذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله .

امام فرمود:

تمامى وجودم - پوست و خون و گوشتم - به یگانگى خدا شهادت مى دهند.

مؤ ذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ).

امام که هنوز بر بالاى منبر قرار داشت در این هنگام چهره اش را از مردم به سوى یزید برگرداند و فرمود:

اى یزید این ((محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ))) که هم اکنون نامش را مؤ ذن بر زبان آورد و به پیامبرى او گواهى داد، آیا جد توست یا جد من است !

اگر بگویى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) جد توست دروغ گفته اى و کفر ورزیده اى !

و اگر باور دارى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) جد من است پس ‍ چرا و به چه جرمى خاندان او را کشتى !

امام سجاد (علیه السلام ) تا بدین جا رسالت خویش را به شایستگى ایفا کرد و آن مجلس با وضعى آشفته و نگران کننده براى یزید پایان یافت.(1)

پی نوشت ها:

 

سخنان امام سجاد(علیه السلام) در مجلس یزید

هر چه زمان مى گذرد، شرایط جسمى و روحى اهل بیت (علیه السلام ) دشوارتر مى شود. سختی هاى راه ، سختگیری هاى ماءموران ، شماتت هاى مردم و گذشتن از میان بازارهاى شلوغ شام ، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بیت در معرض نگاه بیگانگان و اکنون ورود به مجلس جشن یزید!

این که آیا در شام دو مجلس برگزار شده است ، یکى در مسجد جامع دمشق و دیگرى در کاخ یزید و یا این که تمامى رخدادهاى اسف انگیز شام و سخنان حضرت زینب و امام سجاد (علیه السلام ) در یک مجلس اظهار شده ، دلایل قطعى در دست نیست و البته تعیین این موضوع تاءثیر مهمى در اصل بررسى آن حوادث ندارد.

آن چه مورخان درباره ورود اهل بیت (علیه السلام ) به مجلس یزید نوشته اند، مفصل و جان کاه است . هنگام ورود به مجلس یزید على بن الحسین (علیه السلام) فرمود:

انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لورا ناعلى هذه الحالة .شمع

یعنى ؛ سوگند به خدا، اى یزید، چه گمان دارى به رسول خدا اگر ما را بر این حال مشاهده کند.

امام با کوتاه ترین جمله ها، پیامدارترین مفاهیم را به شنودگان منتقل مى کند. زیرا به او اجازه سخنرانى نخواهند داد. هنوز بسیارى از شامیان او را بدرستى نمى شناسند، تنها نقطه مشترک میان او و جمع پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)  است . آن جمع اگر هیچ چیز از معارف دین و تاریخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را شنیده اند و _هر چند به شکلى صورى_ به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) علاقمند هستند.

شخص یزید اجرى براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) قایل نیست ، چنان که در شعارش بعدها به آن اشاره کرد. اما مردم ناآگاه شام ، به عنوان خلیفه رسول الله به یزید نگاه مى کنند و براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) احترام قایلند.

هر چه زمان مى گذرد، شرایط جسمى و روحى اهل بیت (علیه السلام ) دشوارتر مى شود. سختی هاى راه ، سختگیری هاى ماءموران ، شماتت هاى مردم و گذشتن از میان بازارهاى شلوغ شام ، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بیت در معرض نگاه بیگانگان و اکنون ورود به مجلس جشن یزید!

وقتى امام سجاد (علیه السلام ) نام رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را به میان مى آورد، همه از خود مى پرسند: مگر میان این کاروان اسیران با پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نسبتى هست ؟

این پرسش به قدرى جدى است که یزید نمى تواند خود را بى تفاوت نشان دهد. ناگزیر مى شود: زنجیرها را از على بن الحسین (علیه السلام ) بردارد! یزید با این کار، مى خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنمایاند. غافل از این که پذیرش اعتراض امام سجاد (علیه السلام ) آغاز افشا شدن ماهیت زشت حکومت اوست و فرو افتادن غل و زنجیرها از اندام على بن الحسین (علیه السلام ) به معناى فرو شکستن نخستین حصارهایى است که او - یزید - خود را در پشت آنها مخفى داشته است .

اهل بیت در مجلس یزید جاى مى گیرند و ماءموران سر مقدس سید الشهدا را پیش مى آورند و در مقابل یزید مى گذارند.

یزید شعر مى خواند:

یفلقن هاما من رجال اعزة        علینا و هم کانوا اعق واظلما

یعنى ؛ شمشیرها، سرمردانى را مى شکافند که نزد ما گرامى هستند ولى چه مى توان کرد که آنان در دشمنى و ستم پیشدستى کرده اند!

على بن الحسین (علیه السلام ) که در میان اسیران قرار داشت ، فرمود:

اى یزید! بهتر است به جاى شعرى که خواندى ، این آیه از قرآن را بشنوى که خداوند مى فرماید:

ما اصابکم من مصبیة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراءها ان ذلک على الله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم والله لا یحب کل مختال فخور. (3)

یعنى ؛ هیچ مصیبتى در زمین و یا در بدن متوجه شما نمى شود مگر این که قبل از آن ، از سوى ما«خداوند» در کتابى پیش بینى شده و رقم خورده باشد، و این بر خدا آسان است . تا بر آنچه از دست مى دهید اندوهگین نباشید و به آنچه به دست مى آورید شادمانى نکنید و خداوند هیچ متکبر خودستایى را دوست ندارد.

آنچه امام سجاد (علیه السلام ) از این آیه مى جوید این است که به یزید یادآورى کند اگر ما عزیزانى را از دست دادده ایم ، جاى شماتت و ملامت ندارد و اگر تو احساس مى کنى چیزى به دست آورده اى ، مجال خوشى و سرمستى نخواهد داشت . و تو با این فخر فروشى و بزرگ نمایى منفور درگاه خدا هستى .

یزید که منظور امام و پیام آیه را دریافته بود، بشدت خشمگین شد و گفت :

آیه دیگرى هم در قرآن هست که آن آیه درباره شما مناسبتر است :و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر. (4) یعنى ؛ هر بلا و مصیبتى که به شما مى رسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست .

آن جمع اگر هیچ چیز از معارف دین و تاریخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را شنیده اند و _هر چند به شکلى صورى_ به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) علاقمند هستند.

 

یزید با این آیه مى خواهد بگوید که اگر شما در برابر خلافت من سر تسلیم و سازش فرود مى آورید، با این حوادث روبرو نمى شدید. پس این شما هستید که قدم در این راه گذاشته اید.(5)  اما امام سجاد (علیه السلام ) به او مى گوید:

 

لا تطعموا ان تهینونا و نکرمکم      و ان نکف الاذى عنکم و تؤ ذونا

فالله یعلم انا لا نحبکم                      و لا نلومکم ان لم تحبونا

 

یعنى ؛ شما انتظار دارید که ما را مورد اهانت قرار دهید ولى ما شما را اکرام کنیم ! ما را مورد آزار و شکنجه قرار دهید ولى ما دست از شما برداریم ! خدا مى داند که ما هرگز شما را دوست نمى داریم و البته شما را ملامت نخواهیم کرد بر این که دوست دار ما نیستید.

یزید مى گوید: در این جا حق با شماست ولى اصولا پدر و جد تو - پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) - تلاش کردند تا قدرت را به کف آورند و امیر باشند و با ما به نزاع و درگیرى پرداختند…

 

على بن الحسین (علیه السلام ) در پاسخ او فرمود:

اى پسر معاویه و هند! قبل از این که تو به دنیا بیایى ، پیامبرى و حکومت از آن جد و نیاکان من بوده است . روز بدر، احد و احزاب پرچم پیروزمند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در دست پدر من - على بن ابى طالب (علیه السلام –( بود در حالى که پدر و جد تو پرچم کفر را در دست داشتند!

سخن که به این جا انجامید، چنان یزید به بن بست رسیده بود که چاره اى جز سکوت نداشت . البته اگر این سخنان در محفلى خصوصى رد و بدل شده بود چه بسا یزید، بیش از این ها ناشکیبایى مى کرد و امام على بن الحسین (علیه السلام ) را خاموش مى کرد و مى کشت .اما یزید در آن محفل عمومى گام در میدان مناظره و اثبات حقانیت خویش ‍ گذارده و اکنون مجلس در وضعیتى قرار گرفته است که او ناچار به ادامه آن وضع است .

امام سجاد (علیه السلام ) که شرایط دگرگون شده مجلس را شاهد بود و نفوذ سخنانش را در حاضران احساس مى نمود، آهنگ سخن را از شیوه استدلالى به روش عاطفى تغییر داد. نه براى متاءثر ساختن یزید! بلکه براى بیدار ساختن وجدان ها و عواطفى که اکنون با سخنان و استدلال هاى او شعورشان رو به بیدارى نهاده است . امام فرمود:

اى یزید! اگر درک مى کردى و مى دانستى که چه کرده اى و با پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان ما چه رفتارى داشته اى و اگر براستى قادر بودى عمق این فاجعه را بشناسى به کوه ها مى گریختى بر ریگها مى خفتى و آرام نمى گرفت.

امام نگاهى هم به مردم دارد، به حاضران مجلس یزید! و مى فرماید:

 

ماذا تقولون اذ قال النبى لکم          ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم

بعترتى و باهل بعد مفتقدى           منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم (6)

 

یعنى ؛ چه پاسخ خواهید داشت آن گاه که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به شما بگوید: شمایان که سرآمد امت ها هستید، با عترت من و خاندان ، بعد از رحلت من چه کردید! برخى را به اسارت کشاندید و گروهى را به خون شان آغشته ساختید! (7)

پی نوشت ها:

 1- ترجمه مقتل ابى مخنف 193-196؛ مقاتل الطالبین 2/121؛ احتجاج طبرسى 2/310-311؛ مقتل خوارزمى 2/69؛ احقاق الحق 2/126-128؛ مثیر الاحزان 54؛ بحارالنوار 138-139؛ نفس ‍ امهموم 242؛ مقتل الحسین 352.

2- امام سجاد(ع)- احمد ترابی

3- حدید 23-22

4- شورى /30

5- تاریخ طبرى 7/376

6- بحار الانوار 45/131

7- امام سجاد(ع)، احمد ترابی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ب.ظ
  • فامیل دور :)

نظرات  (۱)

  • کانون فرهنگی تربیتی امام رضا علیه السلام
  • سلام
    ای والله...
    پاسخ:
    جیگر: 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">