اونجا بود که فهمیدم تو با همه اونا فرق داری
وقتی حواسم نبود و کمی روسری ام لیز خورده بود و موهام دیده می شد با لبخند گفتی:
«موهات بیرونه ها خانومی!»
درحالی که موهام رو قایم می کردم نگاهی به زنهای اطرافم تو خیابون انداختم. شرم آور بود.
شوهراشون چه بی خیال...[و چقدر زناشون براشون بی اهمیت بودن]
اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری
وقتی درعین حال که منو به فعالیت اجتماعی و درس خوندن و
فعالیت در دانشگاه تشویق می کردی؛ هرازچندگاهی یادآوری می کردی که:
«غرور زن در مقابل مردان غریبه بجا و خوبه »
اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری
وقتی اون روز آقای .... همسایمون اومده بود دم در. چادر سر کردم و رفتم قبض ها رو
ازش گرفتم .برگشتم دیدم با لبخند بهم خیره شدی . گفتی:
«خوشم اومد چه مردونه برخورد کردی, بدون عشوه و طنازی»
اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری
چنان نشسته ای به دل که باورم نمی شود
از آسمان رسیده ای نگو زمین ؛
که باورم نمی شود....
- پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۰ ب.ظ