شعر استاد احمد
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ب.ظ
پلکهایت مست و ابروهــات hot !
میشوم در جذبهی چشمات مات
قلبت اما با بتن همسنگ، سنگ
در دهانت آن زبان آونگ، ونــگ!
میکنی از بنده با فریاد یــاد
میشود بحران این فرهاد حاد
میکشی با صوت ناهنجار جار
میدهی بر گردنم هشدار: دار!
ظاهرا از تو شده تخدیر دیــر
میدهی با دستهی کفگیر گیر
گوییا در دست یک قابیل بیــل
میکنی در پاچهام تحمیل میل(!)
میکشی بر چهره چون خرچنگ چنگ
میکند در پیش تو فرهنگ هنگ!
میزنی هرجا که میبینیش نیش
میکنی مانند ماران فیش فیش!
با سلاح داد داد و جیغ جیــغ
میکنی در زندگی تزریق ریق!
بین ما از بس عزا تمدید دیــد
شد به کل از شهرمان تبعید عید...
***
گرچه دارد شرح این تصویر ویــر(!)
هستم از تفصیل ِ این تفسیر سیر!
- دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ب.ظ