عااغاااااااا مدیونم اگه دروغ بگم
عاغاااااااااااااا مدیونتم اگه دروغ بگم
بچه که بودم وقتی کارتون با خانمان رو نگاه میکردم منظورم تیتراژه شروعش هاااااااااااااا
بعدش میدویدم تو کوچه دنبال این قاصدکا میگشتم تا منم پرواز کنم
ما کجا با این عقلمون و این دهه هشتادیا کجاا
***
آخی...
چسبونک یادتونه؟؟
اینکه دو تا بشقابک داشت با یه کش پشتشون؟؟
خوش بحال ما که خاطره داریم با اینااااااااا نه این گودزیلاها:-)
***
یه روز در مغازه با یکی از دوستام نشسته بودیم یکی از مشتریای ثابتم اومد تو گفت اون ویندوز جدید رو داری گفتم کدوم ویندوز رو میگی گفت همون ویندوز جدیده که میگن زودتر از خود کامپیوتر میاد بالا...!!!!!!!!!!!!!!
من و دوستم تا یه ربع ولو بودیم کف مغازه(((((((:
***
خاطرات دوران طفولیت من:
آقا من در دوران طفولیت داشتم تابو تاب میدادم(البته عرض کنم روش هیچکس نبود) مادر بزرگم بهم گفت تاب خالی رو تاب نده روش شیطون می شینه آقا من با همین جمله متحول شدم از این به بعد هر وقت تاب خالی می دیدم محکم می زدم به دیوار بعد خر کیف می شدم که شیطونو دارم میزنم
اسکول حرف گوش کن هم خودتی
***
ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.. ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ
ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺑﯽ ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ :l
***
- چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۰۰ ب.ظ