غم نان...
سه غم آمد به جانم، عین مهمان!
غریبی و اسیری و غم نان(!)
غریبی و اسیری...بی خیالش!
غم نان و غم نان و غم نان ...!
*
دگر نانی درون خوان ندارم
گرسنه هستم و ایمان ندارم
خداوندا! قرار ما نه این بود
که دندان دادی امّا نان....ندارم!
*
شدیم از نرخ نان دیگر هوایی
هوا خواهیم خورد از بینوایی
الا شاطر!حلالم کن که دیگر
نمیبینی مرا در نانوایی!
*
دلم را کن ملول، اما نه آنقدر!
بگیر از بنده پول، اما نه آنقدر!
نکن نان را گران، چون طاقتم نیست
گرانجانم، قبول! اما نه آنقدر!
*
ز نرخ نان دگر نالان نباشید
الا مردم! غمین از آن نباشید
به فکر خربزه-هر چند آب است-
بباشید و به فکر نان نباشید!
*
مرنجان بیش از این وجدان خود را
مَتُرشان چهرۀ خندان خود را
گرانی را تنور اکنون که داغ است،
الا دولت! بچسبان نان خود را!
- دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ