یه روز ۶ تا مهندس...:)
شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۶ ب.ظ
پرده ی اول:
یه روز ۶ تا مهندس صنایع با ۶ تا مهندس شیمی با قطار میرن مسافرت. توی راهروی قطار یکی از مهندسهای شیمی یکی از مهندسهای صنایع رو می بینه و میگه ” ما بالاخره نفهمیدیم شما چیکاره هستید؟” . مهندس صنایع میگه “ما کارهای زیادی بلدیم. ما یک قانون به اسم بهینه سازی داریم که میگه از حداقل منابع باید بیشترین استفاده را نمود. مثلاً ما الان ۶ تایی با یک بلیط وارد شدیم” . مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” . مهندس صنایع
میگه “هنگامی که مسئول قطار اومد ۶ تایی رفتیم تو دستشویی و وقتی در زد، یه بلیط از زیر در دستشویی دادیم”. موقع برگشت از سفر مهندس شیمی به مهندس صنایع میگه “آقا این مهندسی صنایع خیلی آسونه. این دفعه ما هم یک بلیط دادیم”. مهندس صنایع میگه” ما یک قانون دیگه به اسم بهبود مستمر هم داریم. ما این دفعه اصلاً بلیط ندادیم”. مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” مهندس صنایع میگه “می دونی اون موقع که ۶ تایی رفته بودین توی دستشویی و بلیط رو از زیر در دادین، کی در دستشویی رو زده بود!!!!؟”…
پرده ی دوم:
چوب جاروی هری پاتر تو حلقم اگه خالی ببندم: تولدم بود دارم به ترتیب دارم کاغذ کادوها رو بازشون می کنم:
بابام:ی گوشی اکسپریا روش نوشته :200 بهت بدهکار بودم,الانم 200 تومنشو من دادم بقیه قسطاشو باید خودت بدی صداشو در نیار ,بخند
مامان:100 تومن پول با ی کاغذ:عباس اینو الکی گذاشتم جلو مهمونا آبرو ریزی
نشه,خرجش نکنیا پول برق و گازه الانم تابلو نکن بخند)من!!!
خونواده عمه:ی ظرف شیشه ای آجیل خوری(وااای عاشقشم!)
بابام:ی گوشی اکسپریا روش نوشته :200 بهت بدهکار بودم,الانم 200 تومنشو من دادم بقیه قسطاشو باید خودت بدی صداشو در نیار ,بخند
مامان:100 تومن پول با ی کاغذ:عباس اینو الکی گذاشتم جلو مهمونا آبرو ریزی
نشه,خرجش نکنیا پول برق و گازه الانم تابلو نکن بخند)من!!!
خونواده عمه:ی ظرف شیشه ای آجیل خوری(وااای عاشقشم!)
خونواده دایی:ی دست پارچ ولیوان خارجی(اینجا که رسید قلبم تیر کشید)
داداشم:دسته پلی استیشن(واسه خودش گرفته بود گوسفند)
خونواده عمو:ی ساعت دیواری با 50تومن تراول( ساعتو زدن پذیرایی پوله هم تقلبی از آب درومد)
خاله:اتوی برقی(=واجبتر از نون شب برام!)
دایی : آبمیوه گیری(=قلبم,جیگرم, مایه حیات!)
مام بزرگ:ی ماچ آبدار(صورتم خیس شد,دندون مصنوعیاش هم افتاد تو لباسم)
بابابزرگ: ی پس گردنی با جمله ی"کره خر" مرد شدیا!
هیچی دیگ امسالم گاز و یخچال بیارن جهیزیم کامل می شه ایشالا!!!
داداشم:دسته پلی استیشن(واسه خودش گرفته بود گوسفند)
خونواده عمو:ی ساعت دیواری با 50تومن تراول( ساعتو زدن پذیرایی پوله هم تقلبی از آب درومد)
خاله:اتوی برقی(=واجبتر از نون شب برام!)
دایی : آبمیوه گیری(=قلبم,جیگرم, مایه حیات!)
مام بزرگ:ی ماچ آبدار(صورتم خیس شد,دندون مصنوعیاش هم افتاد تو لباسم)
بابابزرگ: ی پس گردنی با جمله ی"کره خر" مرد شدیا!
هیچی دیگ امسالم گاز و یخچال بیارن جهیزیم کامل می شه ایشالا!!!
- شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۶ ب.ظ