مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استخر» ثبت شده است

هیچ‌چیز را چشم بسته قبول نکنید
حتی سخنان بزرگان را
بزرگمهر که می‌گفت
سحرخیز باش تا کامروا شوی
دروغ می‌گفت باور نکنید
دور و بر ما، سحر خیزها
یا کله‌پز شدند یا نانوا !

***

زدم به یه ماشینه
پیاده شدیم ببینیم چه خبره
دیدم صورت یارو خونیه
گفتم آقا اونقدم دیگه شدید نبودا
گفت دستم تو دماغم بود:)))))

***

روزی
4 تا دختر که با هم دوس بودن دسته جمعی میرن استخر
ولی وقتی برمیگردن همشون همدیگرو گم میکنن!
اگه گفتی چرا !؟
آفرین! درود بر شما!
آرایش هاشون پاک شده ، نشناختن همدیگه رو :)):D

***

یه دوست دختر ابرو پیوسته هم نداریم
بی خود و بی جهت هی پیوند ابروهاشو تبریک بگیم:D

***

عزیزان راست دست،
لدفن وختی موقع غذاخوردن کنار یه چپ دستی میشینی فاصله رو رعایت کن دیگه...قرمه سبزیو کوفت آدم میکنید خوب :|

***

مرد باس خشن و عصبانی باشه دستشو بکوبه زمین و بگه.. . . . . . . . . . . . . امشب ظرفا با من ! :)))))

امروز  فقط عدم حضور یه خواننده تو آکادمی گوگوش حس میشد ...

واون کسی نبود جــــــــــــــــــــــــــــــــز

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جعفر  :)

همه جعفریــــــــــــــــــا

***

 

هفـــت سالــــم بود با مامـــنم رفته بودم بیــــرون واســـــه خرید
حالا اینـــش که چطو گــم شــــدم بمـــونه !!!
مــــا رو تحویل کلانتری دادن گفـتن : این پســـره گم شـــده
مـــنم اینههههههــو این یتــیما یه گوشـه کــــز کــرده بودمــــو گریه میـــکردم و میــگفتم :
"مــن مامنمو مــوخووام"
یه ســـــربازه اومد پیشـــم گفت : پسر جون اسمــت چیه ؟؟؟؟؟
من : محمد :'(
ســـــــرباز: ببین محمد جان ما مامنتو پیــــدا میکنیم اگه قول بـــــدی گریه نکنــــی و به سوالام درست جواب بدی
من: باشیییییییییی :"(
سرباز: محمد جان خونتون کجــــاس؟؟؟
من : پهـلو خونه ســـارا اینا (دخمل همسایمون)
ســـربازه :|
ســــــربازٍ :نــه منظورم اینکه کــــدوم خیابون ؟؟؟
من: خیابون ســــــارا اینا :'(
باز ســـــــربازه :|||
یکــــــی دیگه اومـد بنظر ســــرباز نمیومد گفت : بذار خودم ازش بپرســــم
پســــر جان خونهســــارا اینا کجاس ؟؟؟
مـــن : پهلو خونه مــــا :'(
یهو کل ملت از خنده کف کلانتری هیلیکوپتری زدن !!!
الان که فک میکنــم میبینـم از همـون بچگــی هــم فقط بدرد این میــخوردم موجــبات خنــده و شــادی دیــگرونو فراهم کنم :|

 

 ***

 

مریض بودم مامانم داشت داروهام رو میداد که داداش کوچیکم اومد گفت: منم از اینا میخوام.
مامانم گفت: الهی مامان بمیره برات.اینا پی پیه، فقط داداش باید بخوره.

***

 

رفتم مایو بخرم
لامصـــب میگه واسه استخر می خوای؟
.
.گفتم نه چند روز دیگه عروسی دعوتم
می خوام منحصر به فرد ظاهر بشم =))

 

 ***

 

واقعا چقد خوبه آدم یه هنری بلد باشه .
.
.
.
.
مثه ما که هنرمون اینه پست بذاریم لبخند رو لب شما بیاد

 

 ***

 

بنا به درخواست خودتون یه تست شخصیت شناسى گذاشتم.لطفا شرکت کنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
هرکى رو تبلیغات کلیک کنه با شخصیته...


ببینم چیکا میکنید دیگه

 

 ***

 لبخـــــــــــــــــــــــــــــــــند

 

 

قبل از اینکه اینو بخونید : بابا ما این همه وقت میذاریم برا شادی شما

شما هم یه کلیک کنید رو این تبلیغا هر روز دیگه .....

نمیمیرید که .........

 

==========================================================

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه…

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟