داییمون بعد 1ماه زنگ زده بهم میگه دلم برات تنگ شده بی معرفت
خونه تنهام بیا اینجا
منم 1000 فکر باحال کردم که چه سوپرایز خوبی برام داره یعنی چه چیزی انتظارمو میکشه!ا ؟
رفتم اونجا دیدم بنایی دارن !ا
بهم میگه پسر چرا انقدر دیر کردی؟
این قدر که بیل و کلنگ زدم دستام تاول زده
دوران خدمت یکی از دوستام اونقدر برای دوست دخترش نامه نوشت که دختره با پسچی ازدواج کرد و رفت
تو مغازه کامپیوتری بودم
دختره اومده میگه من همون کارایی که برادرم میکنه، انجام میدم اما همش میگه پسورد اشتباه هست
مغازه دار میگه خوب پسورد رو چی میزنید
دختره میگه هشتا ستاره (********) میزنم
به همون نسبت که پدرا سعی میکنن کولرو خاموش کنن؛
مادرا هم سعی میکنن در اتاق بچه هارو باز بذارن ..!
پسر داییم دانشجوی ترم اول پزشکیه!
سر شام مامانش سی تی اسکن سرشو آورد بهش داد؛گفت:
مامان یه نگاه به این بنداز!
اینم گرفت جلو نور درجا گفت:
وااااااااای!
زنداییم رنگش پرید گفت : چیه؟
گفت :
دور اون قسمت از مغزت که مربوط به آشپزی میشه رو جلبک گرفته!
زن داییم همچین زد پس سرش همونم که تو یه ترم خونده بود از سرش پرید!
مامان من آخر دموکراسیه!
وقتی میخواد فحش بده نظر خودمم میپرسه؛
مثلا میگه:
میخوای بهت بگم نفهم؟
میخوای بهت بگم بیشعوررررررر؟؟؟
میخوای بهت بگم احمق؟؟؟!!!!!!
- ۰ نظر
- ۰۳ آبان ۹۲ ، ۱۹:۰۰