*** .
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۹:۰۰
*** .
من وقتی درس بلد نبودم تو کلاس که معلم میخواست ازم بپرسه صاف میشستم سر جام پشت کسی هم قایم نمیشدم معلممون هم فک میکرد بلدم ازم نمیپرسید...الان که فک میکنم میبینم مخی بودما
من میخوام رمز کارت عابر بانکمو بزارم دو هزار و نهصد و شصد و شیش تا وقتی فروشنده رمزشو پرسید بگم ۲۹ دو تا شیش
یه بار نزدیکی های ونک تو یه ترافیک بدجور گیر کرده بودم یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازش رو گرفتم ملت هم خیال کردن من بلدم مثل اسب راه افتادن دنبال من!
یکم اینور اونور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین
رو ته کوچه پارک کردم رفتم نشستم یه جا، تا نیم ساعت بعد اون ماشینها داشتن سر و ته میکردن که ازکوچه در بیان:
به عمم میگم نظرت چیه در مورد عمه بودنت ؟!!
زل زد تو چشام و گفت : خیلی بی شعوری:)))
وقتی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛
عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمون داره توله سگ…
چه صدایی داره کثافت …
چه گیتاری میزنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف کارش خیلی درسته…
دوستت دارم وحشتنـــــاک…
خبرنگار:برای محرم امسال چه برنامه هایی دارید؟
ما امسال 10تا علم اضافه کردیم /15تا پرچم/150تا زنجیر/12تا قمه و40تا زنجیرزن جدید
در مجموع انشاءالله دیگه مادر یزید سرویسه!
فامیله دور حس انسان دوستانه اش گــل کــرد خواست به مردم فلسطــین کمک کنــه ..
براشون نارنجک های مونده چهارشنبه سوریو پست کــرد
هیچی دیگه دارم اخبــار نگا میکنم اگــه اتفاقی افتاد گـردن بگیرم !!
***
هر شــب به خودم میگم امشب شـام سبــک میخورم ..
ولى یه ندایى از اعماق وجودم خودش زنگ میزنه پیتزا سفارش میده!
به همیــن کامنــت های ندادتون قسم
***
مامانم حلوا پخته
اومده میگه بیایید اینم برا همه اموات بغیر از خواهر باباتون ...........
عمه ی من :l
***
ﻃﯽ ﯾﮏ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺨﻔﯿـﺎﻧﻪ ﻭ ﮐـﺎﻣﻼ ﺯﯾﺮﮐـﺎﻧﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﺨﻔﯿﮕﺎﻩ ﺁﺟﯿﻞ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﻋﯿﺪﻣﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺟـﺎﺳﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ 6 ﻣﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺸﻢ ﻭ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺩﺳﺘﺒﺮﺩ ﺑﺰﻧﻢ .... ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐـــــــﺒﺮ .... ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒـــــــــــــــﺮ
***
بالاخره دیشب
.
.
.
.
.
مچ هندزفیریمو در حال گره زدن خودش گرفتم
:)))))))))))))))))))))
***
فقط یه ایرانی میتونه وقتی سرماخورده مدام یه دسمال دسش باشه ولی وقتی عطسه میکنه تا شعاع 5متری همرو بشوره
یادش بخیر : نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر مینوشت
کیا یادشونه؟؟!!!!!!!!!!!!!!
***
شما یادتون نمیاد، ما بستنی توپی میخوردیم، هم یاد فوتبالیستا می افتادیم هم زی زی گولو...
همه ی ظرفاشم جمع میکردیم....
***
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجونی این بود که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک میشدیم :)))
کیا از این کارا میکردن ؟
***
مامانم داشت تعریف می کرد من کوشولو که بودم (مثلا دو ... سه سالم) دست می کردم تو دماغم بعد انگشتم گیر می کرده میومدم پیش مامانم با چشمای خیس و بغض میگفتم مامان درش میاری !؟؟!!!
همچین بچه ی نازی بودم!
***
اولین باری که رفتم مدرسه وقتی برگشتم مادرم خواست بدونه نظرم چیه گفت پسرم روز اول مدرسه چطور بود؟ اشک توی چشام جم شد گفتم: چی؟ روز اول؟ یعنی دوباره هم باید برم؟؟!!!
***
***
از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه!
یهو عمه صاف نشست گفت: جدی میگی ؟؟؟ تازه الان بهم ریختس!!!!
خاندان :0000
پدر بزرگ مرحوم :))))))
****
****
اصن یه دائی دارم من ، یه لباس زیر داره ده پونزده ساله میپوشتش...یه جورایی لباس فرمش شده
****
والا
****
آقــــــا شما هم مثل من درگیری دارید با پاتون؟
دیشب دلم واسه دوس دختر سابقم یه ذره شده بود
فقد هر چی فک کردم که برا کدومش یادم نیومد
بیاید به عمه های هم احترام بگذاریم.
***
+25
.
.
.
.
.
.
چیز خاصی نبود می خواستم ببینم اینم مثل +18 جاذبه داره که به نتیجه ی مورد نظرم رسیدم :دی
***
قابل توجه دخدرای محترم
.
.
.
.
تو این هوای آلوده شارژ ایرانسل میگیرم تنفس مصنوعی میدم :))
***
همون بابایی که نصفه شب بلند میشد کولر رو خاموش می کرد حالا صبح نشده بخاری رو کم می کنه :دی
***
***
***