- ۱ نظر
- ۲۶ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۰
همیشه لازم نیست چهره ای زیبا داشته باشی
یا صدایی دلنشین
همین که قلبت زیبا باشد
قلبت زیبا ببیند، کافیست
داشتن قلبی زیبا تا اندازه ای خاص هست
که بتوانی خیلی ها را مجذوب خود کنی
"شیطان" انـבازه یڪ حبّه قنـــב است
گاهــــے می افتـב توے فنجانِ בلِ ما
حل مــے شوב
آرام آرام ..
بی آنڪه اصلا ما بفهمیم و روحمان سر مـــے ڪشـב
آن را آن چاے شیرین را
شیطان زهرآگین ِבیرین را آن وقت او خون مــے شوב
בر خانه تن مـــے چرخــב و مـــے گرבב و مـــے مانــב آنجا
او مـے شوב {من} !!
مراقب باشم , مراقب باشیم ...
جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکے آمد و گفت :
سـه قفل در زندگے ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم.
قفل اول اینست کــه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
قفل دوم اینکــه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
قفل سوم اینکــه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ فرمود :
براے قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.
براے قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
براے قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سـه قفل با یک کلید ؟!
شیخ فرمود : نماز اول وقت « شاه کلید » است !
اسیر شده بود 15 سال بیشتر نداشت؛حتی مویی هم در صورتش نبود.
سرهنگ عراقی اومد یقه شو گرفت،کشیدش بالا
گفت:اینجا چه کار میکنی؟حرف نمی زد.
سرهنگ عراقی گفت:جواب بده
گفت:ولم کن تا بگم.ولش کرد.خم شد از روی زمین یک مشت خاک
برداشت،آورد بالا گفت:اینجا خاک منه،تو بگو اینجا چه کار میکنی؟!!!!
سرهنگ عراقی خشکش زده بود . . .
علـآمـِه طباطبـآیـی می فـَرمودَند :
اَگَر بهشــت شیــرین اَست . . ،
بهشــت آفریــن شیــریـن تـَر اَست . . !!
زنی صیحه زنان و دیوانه وار خدمت پیغمبر (ص) آمد و گفت
یا رسول الله ، اصحاب بروند کار خصوصی با شما دارم.
اصحاب رفتند ، آن زن خدمت پیغمبر(ص) نشست، و گفت : یا رسول الله گناهی بزرگی مرتکب شده ام .
پیغمبر ( ص ) فرمود : رحمت خدا بزرگتر از گناه تو است و با توبه گناه آمرزیده می شود ،حال بگو گناهت چیست ؟
زن گفت : یا رسول الله ، من شوهر دارم ، زنا دادم و آبستن شدم ، بچه به دنیا آمد ، او را در خمره سرکه خفه کردم ، و سرکه های نجس را به مردم فروختم .
پیامبر ( ص ) خیلی ناراحت شد ، و فرمود : می خواهی به تو بگویم چرا به درون این چاه گمراهی افتادی ؟
گمان می کنم نماز نمی خوانی و رابطه ات با خدا قطع
شده و دچار این فلاکت شده ای !
شهید آوینی در تبیین ارتباط هنر با عرفان و تفکر می نویسد:
«هنر از لحاظ مضمون و محتوا، عین تفکر و حکمت و عرفان استو تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان متمایز می شود.مایه اصلی هنر نیز عشق وعرفان است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسد مرده بیش نیست».
حجاب اکبر، هنری است که تعلق خویش
را به آن میثاق ازلی و عهد الست انکار کند».
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و
میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به
دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان
دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون
اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ...
حالاهم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش
را برانداز کرد ...
بیایید همانطور که به دختران خود باید چگونه لباس پوشیدن را بیاموزیم
به پسران خود نیز ، فرهنگ مزاحم نشدن را آموزش دهیم
حجاب برای یک زن همانقدر اهمیت دارد که حجب برای مرد
مثبت دونه:
بجای انداختن توپ تو زمین دیگران بهتره از خودمون شروع کنیم
این بهترین راهه
منبع:www.harimebehesht.blogfa.com
امروز صحنه ای را دیدم که مرا به نوشتن واداشت
صحنه ای که تأسفم را برانگیخت،دستانم لرزید و هزار بار آرزوکردم
کاش آن لحظه برای دیدن نابینا بودم
می نویسم
با دستان دخترانه ای که دلخوش به النگوهایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد
با قلمی که هرگز سکوت را نمی پذیرد
دردم می آید وقتی می بینم دخترکی افکار و باورهای خود را با نگاهی
کثیف معامله می کند،
دردم می آید از سادگی احساس دختری که با یک لبخند و یک نگاه
حواس دلش پرت می شود و احساس و اعتقاداتش را فراموش می کند
زجر میکشم وقتی می بینم دختری اینگونه میخواهد بودنش را اثبات کند.
چه بر سر دنیایمان آمده؟؟؟چرا خودمان را گم کرده ایم؟؟؟
چه بر سر پسران آمده که غیرتشان را فروخته اند و دیگر حتی کنترل نگاه هایشان را هم
ندارند؟
چه بر سر دختران آمده که عزت نفس خود را به حراج گذاشته اند؟؟؟گدایی محبت می کنند و
اندام هایشان را به نمایش میگذارند؟؟
همه می دانیم،همه می بینیم و گاه با لبخند احمقانه ای از کنارشان عبور می کنیم
سکوت کرده ایم تا غرب تفکراتمان را در دست گیرد و غیرت و احساسمان را بدزدد
ما باید به دنیا ثابت کنیم که افکارمان باارزش تر از این هاست که سرگرمیمان
افعال و حرکات پوچی باشد که تفکرات بلندمان را زیر سؤال ببرد.
افسوس که اینها را نمی فهمیم.......
روزی،روزگاری خدا ما را آفرید تا آدم باشیم
اما قصه ی ما به سر رسید،خدا به خواستش نرسید....
پیامبر (ص) پرسید : چه کسی را بیشتر از همه دوست داری ؟
شیطان گفت : کسی که با اخلاق و زبانش آرامش یک جامعه
و خانواده را برهم میریزد!
حضرت فرمود : شکار تو چیست ؟
شیطان گفت : مردان چشم چران
پیامبر (ص) در ادامه از شیطان پرسید : دام تو چیست ؟
ابلیس گفت : موی بیرون ریخته زنان ! و ادامه داد
هر تار موی زن بیحجاب و بدحجاب دامی است برای یک مرد و
به تعداد تارهای موی زنان من دام دارم!
حضرت فرمود :مردم را از چه کاری باز میداری ؟
شیطان گفت : از کارهای خیر ! اما افرادی که با عالمان و صالحان
در ارتباط بوده و از عبادت هم کم نمیگذارند زورم به آنها نمیرسد!!!
یکی از معضلات امروز جامعه ی ما کاهش جمعیت و پیری جمعیت می باشد
فکر کنید 75 درصد جمعیت کشور مان را همین جوانان تشکیل می دهند یعنی ما حدود 75 درصد از جامعه ما در آینده نزدیک به پیری می رسند
یعنی تعداد پیرمرد ها و پیرزن های کشور رو به فزونی میره
متاسفانه تعداد جوون های مجرد مون هم کم نیستند
و زیاد هم علاقه ای به تشکیل خانواده ندارند و زندگی مجردی رو ترجیح می دهند
البته دلایل خوب و محکمی دارند که بدون کار و بدون خونه کی به ما زن میده ....
این رو رک بگم عقل یه عده به چشماشونه
بگذریم
این که ما همش بگیم افزایش جمعیت خوبه این حرکت کافی نیست برای فرهنگ سازی
باید اولیه فضای مناسب برای فرهنگ سازی ایجاد کنیم
مثلا تهیه ی مسکن ارزون و با کیفیت برای جوونا
و از همه مهمتر مسکن مناسب
با فرهنگ سازی درست می تونیم جلوی این اشتباه بزرگ رو بگیریم و حال و روزمون شبیه ژاپن نشه که بیش از نصف جمعیت شون پیر هستند
این قرآن است که با ما دارد اینجور حرف میزند: مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد؛ خداوند گشایشدهنده و آگاه است! سوره مبارکه النور آیه ۳۲
یاد قدیما بخیر
برادر
روی دو پا مینشست تا قدش دوسانتی بالا رود
تا خواهر زمین خورده اش
او را
در اغوش بگیرد و مردانگی ش را با قد کوچکش به رخ نامردان بکشد
حالا
برادر
در کوچه خ ل و ت
اغوشش را
برای د خ ت ر غریبه
باز میکند
و
خواهرش
در کوچه پشتی
شانه به شانه پ س ر غریبه
زمین میخورد
منبع:www.harimebehesht.blogfa.com
چشمان پاک در خیابانها بدنبال یار و غمخوار زندگی نیستند ،
صاحبان چشمان پاک از هرچه ناپاکی و گناه گریزان هستند
و اگر ناخواسته به نامحرمی یا صحنه ای نظر کنند ،
سر به زیر افکنده استغفار خواهند کرد..
پس اگر دیدی چشمانی خیره تو را می نگرد و جلوه گریت برایش زیباست
بدان با کسی جز یاران شیطان مصاحبت نخواهی داشت و سرانجام خوشی در انتظارت نیست.
خواهرم اگر دیدی در خیابانها خواهان داری بدان قیمتت بسیار ارزان است
و بی بضاعتان فکری و فرهنگی تنها یارای داشتنت را دارند ..
نه خواهرم.
تو ارزان نیستی.
باور کن
به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابانهای خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست
خدا آنجا نیست ..
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
در قلبی است که برای تو می تپد
خدا آنجاست ..
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی ..
خدا در بتکده و مسجد نیست
این قدر نگرد ..
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند
با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقرخوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند
و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
" عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود ، " عطر "
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود :
" عطر حس های آدم را بیدار میکند که فقر آنها را خاموش کرده است "