یه بار تو ماشین بودم بابام هم کنارم نشسته بود که با یه دختره تصادف کردم . خداییش هم اون مقصر بود . تا پیاده شدم دختره تف کرد تو صورتم .اولش میخواستم مثه جنتل من ها با دستمال صورتمو پاک کنم و لبخند بزنم ولی جام نگرفت یه اخ و تف نیم کیلویی (همراه با عفونت سینوس) انداختم توصورتش یه عده پسر که دورمون جمع شده بودن داشتن آسفالتو گاز میگرفتن . یه زنه میان سال هم بهم گفت خیلی بی شعوری منم از دهنم پرید و گفتم تازه بابا مو ندیدی . که بابام هم پیاده شد و یه من اخ و تف انداخت توصورت زنه یه پیرمرده هم به بابام گفت : تو هم خیلی بی شعوری . بابام هم گفت بابامو ندیده بودی خدایا بیامرز اگه زنده بود روی تو حتما م*رید .
کلا شعور خانوادگی :-((((
و احتمالا شما :-)))))
ولی عکس العملتون:-(((((
***
یه بار مادرم بهم لیست داد و گفت سریع برو فروشگاه و اینارو بخر .منم زودی ماشینو برداشتم و رفتم تمام وسایل ها رو خریدم. تووی فروشگاه همه منو نیگا میکردن و لبند میزدن ،منم فکر میکردم خعلی خوشتیپ شدم.خلاصه کلی با استایلم حال کردم تا اینکه اومدم برگردم خونه ، تانشستم توو ماشین دیدم با دمپایی زنونه (دمپایی مامانم) اومدم بیرون ...ینی تا دو ماه پامو توو اوون فروشگاه نذاشتم
***
یه چند وقت پیش بایکی ازدوستام رفتیم رستوران خیلی گشنمون بود ؛ بعد دوستم گفت :
خیلی باکلاس برخوردکن اینجاخیلی انگار آنچنانیه .
رستورانش خیلی بزرگ بود من هرازگاهی اینور اونور رو نیگا میکردم میدیدم بعضیا رو اینگار اونورم میبینم :| زیادکلید نشدم بعدکه غذامون تموم شدگفتم : بذا برم دستشویی ، بعد بریم . بلند شدم با کلی کلاس و قیافه ، داشتم لبخند زنان میرفتم و نگام به دوستم بود آخه همش داشت ایما اشاره میکرد یهو محکم خوردم به آینه همه ترکیدن ازخنده :(
منم داشتم به دوستم فحش میدادم که چرانگفتی !
اونم که داشت ازخنده جر میخورد میگفت :
هی داشتم اشاره میکردم که...
هیچی دیگه پیشونیم تایه مدت کبود بود :|
***
دو روز پیش پای کامپیوتر عطسه ام گرفت ، نتونستم بگیرمش هیچی دیگه روی مانیتور تمام چیزایی که توی 24 ساعت گذشته خورده بودم رو با درصد ترکیب و میزان خلوصشون دیدم .
الان دو روزه مانیتور رو گذاشتم خیس بخوره ، آخه لامصبا پاک نمیشن :|
***
یه بار میخواستم بگم من عاشق عکسای دسته جمعی ام گفتم من عاشق دستای عکسه جمعی ام :|