مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

داستان آخر شب(بهلول و پادشاه)

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول
گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی
به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب 
کنی؟ گفت: صد دینار طلا. 

بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟
گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی،
اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی
تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ 

هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور
به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار
نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ
  • محدثه محزون

نظرات  (۴)

...و باز هم سلام

این داستان فوق العاده بود...احسنت بر عالم جهان اسلام...بهلول
like
فوق العاده بود
سلام داداش

سایت قشنگی داری

ممنون میشم به وبم سربزنی
واگه باتبادل موافقی خبرم کن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">