مدال افتخارم و دلیلش
تقریبا شش ماه پیش با وبلاگ من و چادرم، خاطره ها آشناشدم. با خاطره های قشنگی از چادری شدن.
خیلی خوبه که از خاطره هامون با چادر بگیم. اما اجازه بدید من یه طور دیگه شروع کنم. اجازه بدید از چادری موندن بگم. از فراز و نشیب های زندگی که می تونه توی تصمیمات و حتی اعتقادات آدم تاثیر بذاره.
تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه اما بعد از ازدواجش چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا....
تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه دانشگاه قبول بشه و چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا...
تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه استخدام اداره یا شرکتی بشه و چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا...
تا حالا دیدین دختری رو که....
خیلی دردناکه نه...
این که یه بنده ی خدا به خاطر کم مسئولیتی یا بی مسئولیتی من و شما و اون مسئولی که کاری از دستش بر میاد و انجام نمیده، توی اعتقاداتش لنگ بخوره....
خیلی دردناکه....
این که من مادر یا پدر خیلی خوش خیال فکر کنم این دختر معصوم من که حالا چادر می پوشه برا همیشه همین می مونه و از دامهایی که شیطان سر راهش میذاره غافل بشم و ....
خیلی دردناکه....
این که منِ همسر به خاطر خودخواهی خودم و کلاس گذاشتن توی فامیل همسرم رو تشویق به بی عفتی کنم و چادر از سرش بکشم.....
خیلی دردناکه....
اما بذار بعد از این دردنامه یه کم از کورسوهای امیدمون بگم...
از اون دختری که به عشق فاطمه زهرا با تشویق مادرش چادر رو دوست خودش می دونه و این دوستی رو با دل و جونش درک کرده.
اونقدر باهاش عجین شده که وقتی توی راهروی دانشگاه قدم می زنه با مدال افتخار فاطمی بودن به دوستاش لبخند می زنه.
اونقدر باهاش عجین شده که وقتی میخواد ازدواج کنه با مدال افتخار فاطمی بودن سر سفره عقد بله میگه.
اونقدر باهاش عجین شده که توی مهمونی های خانوادگی وقتی خانواده همسرش از فلان مد لباس و آرایش حرف میزنن اون خیلی با وقار با مدال افتخار فاطمی بودن به اونا لبخند می زنه.
اونقدر باهاش عجین شده که به خاطر استخدامی فلان شرکت و اداره چادر از سرش نیافته و با مدال افتخار فاطمی بودن خودش رو معرفی کنه.
اونقدر باهاش عجین شده که با کمک این مدال افتخار فاطمی بودن در تمام عرصه های زندگیش موفق و پیروزه و اقتداش به بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیهاست.
همه اینا رو گفتم که بگم بعد از انتخاب چادر و چادری شدن چادری موندن مهمه. اینکه با تمام وجود به خود برسیم و ارزش زن بودن و گوهر عفاف رو بتونیم درک کنیم و بتونیم برای رسیدن به خدا و رضایت خدا پای ارزش ها و اعتقاداتمون بمونیم.
تا اونجایی که مثل مروه ی عزیز(مروه الشربینی) خداوند شهادت نامه مون رو امضا کنه.
اما چی شد چادری شدم؟
روزی که از مادرم چادر خواستم و او هم یکی از چادرهاش رو برام کوتاه کرد تا بپوشم تقریبا ده سالم بود کلاس چهارم ابتدایی.
اما خیلی قبل تر با این موجود دوست داشتنی آشنا شده و خو گرفته بودم. نمی دونم از چند سالگی. از وقتی یادمه چادر زیبایم توی لحظه لحظه زندگیم حضور داشت. هنگام بازی هام. توی کوچه وقتی با دختربچه های همسایه توپ دردایره و جنت بازی می کردم این دوستِ دوست داشتنی کنارم بود باهام عجین بود. وقتی که توی خاله بازی ها نقش مادر رو برای برادرهایم بازی می کردم. وقتی که...
خلاصه وقتی هم که من از مادرم چادر مشکی خواستم شاید باز هم برای من نشانه بازی بود. شاید یه روز درمیون می پوشیدم اما با عشق بود.
یادم میاد پنجم ابتدایی بودم یه روز که داشتم برا مدرسه حاضر می شدم. هنوز چادرم رو سرم نگذاشته بودم و از داداش محمدم که بزرگتر از من بود پرسیدم به نظرت خوبه که چادر بپوشم؟ داداش محمد گفت: وقتی چادر می پوشی خیلی شبیه مامان می شی این جوری بهتره هر روز بپوش.
این حرف برام خیلی با ارزش بود. گفت شبیه مادر می شی. من خیلی عاشق مادرم هستم. هنوز که هنوزه و خودمم یه پا مادر شدم. تکیه گاه و الگوی زندیگم رو فقط مادرم می دونم. هنوز برای بعضی کارهایم تایید نهایی مادرم رو منتظرم.
این حرف برام خیلی ارزش داشت.
راستش مهم ترین دلیلی که من چادر پوشیدن رو انتخاب کردم مادرم بود. مادرم برایم بهتریم الگو بود. دوست داشتم همیشه مثل او باشم. البته این توی همه مراحل زندگیم و انتحاب هام تاثیر گذار بود. چون مادر عزیزم همیشه بهترین بود و هست. شاید اگه یه بار یه لغزش کوتاه از مادرم می دیدم توی انتخابم تاثیر منفی اش رو می گذاشت، که هیچ وقت اون لغزش رو ندیدم.
فکر نکنید دارم زیاده روی می کنم. تمام تاثیراتی رو که از مادرم گرفته بودم رو الان به صورت عینی در رفتار خواهر سه ساله ام می بینم.
اشتباه نکنید مادر من نه استاد دانشگاه نه معلم و دکتر و نه تحصیل کرده به معنی امروزی نیست. اما برای من بهترین استاده. چیزی که به نظر من تونسته برای مادرم مفید باشه اینه که سعی کرده همیشه به روز باشه. اهل مطالعه و مشاوره هست. قرآن هم همیشه توی لحظه لحظه زندگیش حضور داره. و همیشه گذاشته تا خودم به نتیجه برسم بدون امر و نهی.
مادرم هیچ وقت به من نگفت چادر بپوش و تا الان هم هیچ وقت به طور مستقیم در پوششم امر و نهی نکرده.
همیشه رفتارهاش بهترین الگو برایم بوده.
خواستم خاطره چادری شدنم رو بنویسم. تبدیل شد به مادرم... مادرم....
چون به این نتیجه رسیدم که بهتره از دلیل چادری شدنم بنویسم.
و بزرگترین دلیلی که پیدا کردم مادرم بود.
خدایا به همه ما کمک کن تا بتونیم این مدال افتخار فاطمی رو برای همیشه زندگی حفظ کنیم.
- شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۰ ب.ظ
از طرف دیگه نقش خانواده خیلی مهمه در مورد حجاب البته استثنا همیشه هست.
دختر همسایه به خاطر این حسن انتخاب تشکر می کنم .