مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

پروانه سلحشوری کیست ؟ بیوگرافی

پروانه سلحشوری (زاده ۱۳۴۳ مسجدسلیمان) سیاستمدار و مدرس دانشگاه ایرانی است،که هم‌اکنون به عنوان نماینده تهران در دوره دهم مجلس شورای اسلامی فعالیت می‌کند. وی همچنین استاد دانشگاه آزاد اسلامی و عضو کارگروه زنان روستایی، عشایر و مناطق محروم معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری می‌باشد.

سلحشوری دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی است.در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، نام وی در فهرست ائتلاف فراگیر اصلاح‌طلبان قرار داشت. همسر وی؛ برات قبادیان معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور آموزش، پژوهش و فناوری می‌باشد.

صحبت های عجیب پروانه سلحشوری در مورد حجاب

پروانه سلحشوری (زاده ۱۳۴۳ مسجدسلیمان) سیاستمدار و مدرس دانشگاه ایرانی است، که هم‌اکنون به عنوان نماینده تهران در دوره دهم مجلس شورای اسلامی فعالیت می‌کند. وی همچنین استاد دانشگاه آزاد اسلامی و عضو کارگروه زنان روستایی، عشایر و مناطق محروم معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری می‌باشد.

سلحشوری دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی است. در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، نام وی در فهرست ائتلاف فراگیر اصلاح‌طلبان قرار داشت. همسر وی؛ برات قبادیان معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور آموزش، پژوهش و فناوری می‌باشد.

آقو ما یه بار رفتیم دخترمونو از همون کودکی با مسئله حجاب آشنا کنیم دیدیم روسری رو سرش نمیکنه برا اینکه تشویق بشه ما هم یه روسری سرمون کردیم،یهو پسر همسایه در زد ما هم با عجله رفتیم درو وا کنیم یادمون رفت روسری رو ورداریم پسر همسایه چشمش که به ما افتاد یه دل نه صد دل عاشقمون شد ازمون خواستگاری کرد مام تو این عصر بی شوهری از موقعیت پیش اومده نهایت استفاده رو کردیم جواب بله دادیم مارو برد خونه مادرش که عروسش رو بهش نشون بده…

 

آقو مادرشوهرمون گفت برای اینکه عروس من شی باید این امتحانو بدی،این دوتا تخم مرغو بگیر باهاشون بیف استروگانوف درست کن! مام کم نیاوردیم ۳روز تمام رو تخم مرغا نشستیم جوجه شدن،جوجه هارو بزرگ کردیم مرغ شدن رفتیم فروختیمشون باهاش مواد بیف استروگانوف خریدیم درستش کردیم مادرشوهرمون اومد تست کرد دید نمکش کمه ۴امتیاز ازمون کم کرد گفت نمیتونی عروس من شی نامزدمون نتونست این شکست عشقی رو تحمل کنه خودشو کشت خونواده ش رفتن بخاطر بازی با احساسات بچه شون از ما شکایت کردن ۴۸سال رفتیم حبس…ها ها ها ها ها…راستی دخترمون هم ۲۰سالش که شد رفت آمریکا مدل لباس شد! ینی از هر نظر داغونما داغون!

[تصویر: 45778628717755842685.jpg]

دوستی تعریف میکرد در خط تاکسی هایی که به طرف دانشگاه میرفتند و اکثراً مشتریانش دانشجوها بودند، اغلب وقتی جلو تاکسی نشسته بودم و ۲ تا آقا هم عقب نشسته بودند، اگه خانمی میخواست به عنوان نفر چهارم سوار بشه من پیاده میشدم تا اون خانم جلو بشینه و من میرفتم عقب!

اما این بار قضیه بر عکس شده بود یه خانم جلو و دو خانم عقب نشسته بودند و من چون میدونستم بعضی از خانمها حدود رو رعایت نمیکنند، مردد بودم که سوار شم یا نه؟ یهو خانمی چادری که جلو نشسته بود پیاده شد و به من گفت آقا شما بفرمائید جلو بشینید من میرم عقب. من ازش تشکر کردم و رفتم جلو نشستم!

من که واقعاً از حرکت این خانم کیف کرده بودم از دوستم پرسیدم: نفهمیدی کی بود؟ شاید آشنا بوده
جواب داد: اون غیرتش اجازه نداد که من عقب بشینم و معذب باشم، چطور من غیرتم اجازه بده که به صورتش نگاه کنم؟ حتی موقع پیاده شدن برای دادن پول تاکسی یه مقدار معطل کردم که دور شه بعد پیاده شدم!

پ.ن: واقعاً خیلی لذت بردم از این قضیه تلألو واقعیِ غیرت برادر و خواهر دینی به هم!
چه خوبه که یه همچین حرکت هایی فرهنگ سازی بشه...

✿آیه شماره 12 از سوره مبارکه حدید✿●•٠
٠•●✿یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ✿●•٠
٠•●✿روزى که مردان و زنان با ایمان را مى ‏بینى که نورشان از پیش روى و جانب راستشان به سرعت پیش مى ‏رود. 
(به آنان گفته مى‏ شود:) مژده باد شما را در امروز، به باغ‏هایى که از زیر (درختان) آن نهرها جارى است، در آنجا جاودانه ‏اید. 
این است آن رستگارى و کامیابى بزرگ.✿●•٠

◆◆◆تفسیر: زن ومرد در دریافت پاداش الهى وتکامل معنوى یکسانند. «المؤمنین والمؤمنات»
٠◆٠ نور ایمان، در قیامت مجسّم گشته و راهنماى مؤمنان به سوى بهشت مى‏شود. «یسعى نورهم بین أیدیهم و بایمانهم»
٠◆٠ بشارت به نعمت، خود نعمتى معنوى و روانى است. «بشراکم الیوم»
٠◆٠ رستگارى واقعى در قیامت جلوه مى‏کند. «خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم»


خواهرم قصد نصیحت ندارم !
فقط یک لحظه پیش خودت فکر کن
مگه اون شهید نمیخواست زندگی کنه
مگه اون شهید نمیتونست از این دنیا لذت ببره

چرا رفت؟ برای چه کسی رفت ؟ چجوری رفت ؟

نگذارید شمارو ابزار خودشون قرار بدند شما دیگران رو ابزار خودتون کنید

این کسانی که میگن شما رو دوست دارند،بعد از یه مدتی که عشق و حالشون رو

کردند شمارو تنها میگذارند میرن وشما رو فقط بازی میدند

توروخدا با کارامون خون شهیدان رو پایمال نکنیم

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و

میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به

دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان

دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد 

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون

اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ...

حالاهم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم 

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش

را برانداز کرد ...

 
میدونی یه روزی تو هم میری اونجا؟؟؟؟؟
اینو میگم
تا باورت بشه که
مرگ فقط برا دیگران نیست
تا باورت بشه که هر لحظه ممکنه تو هم جزء اونا بشی
اینا رو میگم تا بیشتر بهش فکر کنی
تا بیشتر اماده بشی
میدونم سخته
ولی باور کن مرگ حقه
........................
مثبت دونه::
 
پس جوری باشیم که خدامون میخواد
.....
منبع : http://harimebehesht.blogfa.com/

بیایید همانطور که به دختران خود باید چگونه لباس پوشیدن را بیاموزیم

به پسران خود نیز ، فرهنگ مزاحم نشدن را آموزش دهیم

حجاب برای یک زن همانقدر اهمیت دارد که حجب برای مرد

مثبت دونه:

بجای انداختن توپ تو زمین دیگران بهتره از خودمون شروع کنیم

این بهترین راهه

منبع:www.harimebehesht.blogfa.com

امروز صحنه ای را دیدم که مرا به نوشتن واداشت

صحنه ای که تأسفم را برانگیخت،دستانم لرزید و هزار بار آرزوکردم

کاش آن لحظه برای دیدن نابینا بودم

می نویسم

با دستان دخترانه ای که دلخوش به النگوهایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد

با قلمی که هرگز سکوت را نمی پذیرد

دردم می آید وقتی می بینم دخترکی افکار و باورهای خود را با نگاهی

کثیف معامله می کند،

دردم می آید از سادگی احساس دختری که با یک لبخند و یک نگاه

حواس دلش پرت می شود و احساس و اعتقاداتش را فراموش می کند

زجر میکشم وقتی می بینم دختری اینگونه میخواهد بودنش را اثبات کند.

چه بر سر دنیایمان آمده؟؟؟چرا خودمان را گم کرده ایم؟؟؟

چه بر سر پسران آمده که غیرتشان را فروخته اند و دیگر حتی کنترل نگاه هایشان را هم

ندارند؟

چه بر سر دختران آمده که عزت نفس خود را به حراج گذاشته اند؟؟؟گدایی محبت می کنند و

اندام هایشان را به نمایش میگذارند؟؟

همه می دانیم،همه می بینیم و گاه با لبخند احمقانه ای از کنارشان عبور می کنیم

سکوت کرده ایم تا غرب تفکراتمان را در دست گیرد و غیرت و احساسمان را بدزدد

ما باید به دنیا ثابت کنیم که افکارمان باارزش تر از این هاست که سرگرمیمان

افعال و حرکات پوچی باشد که تفکرات بلندمان را زیر سؤال ببرد.

افسوس که اینها را نمی فهمیم.......

روزی،روزگاری خدا ما را آفرید تا آدم باشیم

اما قصه ی ما به سر رسید،خدا به خواستش نرسید....

 

یاد قدیما بخیر

برادر

روی دو پا مینشست تا قدش دوسانتی بالا رود

تا خواهر زمین خورده اش

او را

در اغوش بگیرد و مردانگی ش را با قد کوچکش به  رخ نامردان بکشد

حالا

برادر

در کوچه  خ ل و ت

اغوشش را

 برای  د خ ت ر  غریبه

  باز میکند

و

خواهرش

در کوچه پشتی

شانه به شانه     پ س ر غریبه

 زمین میخورد

منبع:www.harimebehesht.blogfa.com



به دختر خانمها میگیم حجاب ........... میگن خب پسرا نگاه نکنن
به آقا پسرها میگیم نــــــــــگاه ........... میگن خب دخترا اینجوری نگردن
 
من میگم
من اگر برخیزم ... تو اگر برخیزی ... همه بر میخیزند
من اگر بنشینم ... تو اگر بنشینی ... چه کسی برخیزد؟؟؟
 
به جای انداختن توپ تو زمین دیگران بیاید از خودمون شروع کنیم 
 
این بهترین راهه

 

چشمان پاک در خیابانها بدنبال یار و غمخوار زندگی نیستند ،

صاحبان چشمان پاک از هرچه ناپاکی و گناه گریزان هستند

 و اگر ناخواسته به نامحرمی یا صحنه ای نظر کنند ،

سر به زیر افکنده استغفار خواهند کرد..

پس اگر دیدی چشمانی خیره تو را می نگرد و جلوه گریت برایش زیباست

بدان با کسی جز یاران شیطان مصاحبت نخواهی داشت و سرانجام خوشی در انتظارت نیست.

خواهرم اگر دیدی در خیابانها خواهان داری بدان قیمتت بسیار ارزان است

و بی بضاعتان فکری و فرهنگی تنها یارای داشتنت را دارند ..

نه خواهرم.

 تو ارزان نیستی.

 باور کن

 

شخصیت زده شده بودم.....

شخصیت؟؟

آری!ذهن بیابان گردم ،مرا به سوی بردگی کشانده بود....

بردگی دنیای برهنگی....

در  بازاری آزاد که زنان ،کالاهای مشترکی هستند در آن

اما نه تمامی زنان ..

بلکه، زنانی که برهنگی و جذابیت های ظاهریشان را ،دلیلی بر قیمتی بودنشان یافته بودند...

و من

در این بازار به دنبال شخصیتم بودم و غافل از آنکه این بازار اجناس عاری از ارزش دارد و

روحی که از جانب اوست به خلیفه ی خدا شدن ،مشتاق است و

طاقت ماندن در این بازار را ندارد...

 

قالَ عَلِىّ‏ (علیه‏ السّلام):
أَلْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یَمْحُو کَثیراً مِنَ الْخَطایا.
حضرت على‏ (علیه‏ السّلام) فرمود:
حیاى از خدا، بسیارى از گناهان را از بین مى‏برد...
غرر الحکم، ج 1، ص 399

قالَ عَلِىّ‏ (علیه‏ السّلام) :
مَنْ عَفَّ، خَفَ وِزْرُهُ وَ عَظُمَ عِنْدَاللَّهِ قَدْرُهُ.
حضرت على‏ (علیه‏ السّلام) فرمود:
هرآنکه راه عفت پیشه کند سبکبار شود و در نزد خدا قدر و منزلت یابد...
غررالحکم، ج 5، ص 328

خواهرم یادت باشه که دشمن از سیاهی چادرتومی ترسه!

 

چون چادرت سنت حضرت فاطمه(س)است.

همیشه در بچگی دخترها عاشق عروسک ها هستند ...
 
و پسرها عاشق مردان غول پیکر ...
 
ولی نمی دانم چه حکمتی است که وقتی بزرگ می شوند ،
 
دختر ها عاشق مردان غول پیکر میشوند و
 
پسرها عاشق عروسک ها ... !
 

سلام

 درست یادم نیست در چه سنی اولین بار بود که چادر به سر کردم اما با وجود اینکه خونواده ام مذهبی هستن و چادری، به خاطر کوچک بودنم و اینکه شاید نتونم چادر را درست نگه دارم همیشه دغدغه داشتن. از آن طرف من هم با حس کودکانه خود اصرار بر استفاده از چادر داشتم.

یادم هست وقتی با چادر مدرسه می رفتم چندین بار نزدیک بود زمین بخورم و نمی تونستم درست چادرم را جمع و جور کنم مثل همه کودکانی که الان با شوق چادر به سر می کنند و نمی تونند درست جمع و جورش کنند.

در کودکی به خاطر جو خانواده و به خاطر اینکه دوست داشتم مثل اونها باشم چادری شدم بزرگتر که شدم باز هم به خاطر اینکه خوانواده در انتخاب مسیر من را آزاد گذاشته بودند و به لطف خدا و استفاده از محضر سخنرانان خیلی خوبی چون دکتر بانکی چادر را با تمام وجود انتخاب کردم.

شاید تا اواخر دوره راهنمایی برایم تقلیدی بود اما بعد از آن برایم یک ارزش شد.

هیچ وقت این صحبت دکتر بانکی را فراموش نمی کنم که می گفتند حیا مانند سفیده تخم مرغ که زرده را در یک هاله قرار می دهد و حفظ می کند می ماند و نمی گذارد کسی به فرد تعرض کند.

البته حیا چیزی فراتر از چادر هست و جنسیت در آن مطرح نیست اما یکی از مصادیقش مسلما پوشش برتر است.

از همون جا به این نتیجه رسیدم که صرفا چادری شدن و چادری موندن هنر نیست. باید الگو شد باید فاطمی شد باید حیا داشت.

به دنبال الزامات این اصل رفتم و کم و بیش سعی کردم لااقل بفهمم که فرق چادر سر کردن و چادری بودن چی هست.

به نظرم در خوانواده های مذهبی مثل خوانواده من چادری بودن کار سختی نیست اما اینکه چادر را به انتخاب خودت حفظ کنی و سعی کنی از ماهیتش دفاع کنی کار سختی هست.

چه بسا خونواده های مذهبی که مادر با چادر و حجاب زیاد در جامعه ظاهر می شود اما امان از حجاب دختر! نمی تونم به صراحت بگم اما شاید چون اون دختر خانم ها نفهمیدن حجاب چی هست، متوجه نشدن حیا چی هست و به اجبار در خوانواده مذهبی بودن و شاید مجبور شدن حجابی داشته باشند که اینجوری شدن.

فکر می کنم در کل اینکه خوانوادم من را در انتخاب آزاد گذاشتن و محدود نکردن و در کنارش نگاه نظارتی داشتن و خودم هم مشتاقانه و به لطف خدا در سخنرانی های مرتبط حضور داشتم باعث شد چادری بمونم و قدردان آن باشم.

اون سخنرانی ها در دوران بلوغ و سالهای تحصیلی راهنمایی، خیلی زیاد به زندگی من جهت دادند. فکر می کنم مهم هست که انسان در سالهای بلوغ یعنی دوران راهنمایی و دبیرستان چه مسیری را انتخاب می کند، اجباری انتخاب می کند یا اختیاری.همین انتخاب ها هست که مسیر آینده را شکل می دهد و حتی باعث تغییر مسیرهایی در دانشگاه و ازدواج می شود.

خدا را شکر می کنم که در سالهای بلوغ خدا خیلی به من لطف کرد و در دانشگاه هم با دوستان توانستم با گروه های دانشجویی بی نظیری همراه شوم، به عبارتی رفیق بد در مسیرم یا نبود یا تأثیر گذار نبود. الان هم در این بازه زمانی سعی می کنم در محیط کار، تحصیل، خانواده و جامعه به الزامات چادری بودن توجه کنم و آن ها را رعایت کنم نه صرفا چادر به سر کنم. مهم است که با چادر در همه محیط ها قوی وارد شویم و الگو قرار گیریم.

پایدار باشید و دست حق یارتان

التماس دعا

نـــگراטּ  نـــباش...

بے حـــجــآب هـــآ هـــمـ روز ے

 بــــآ حـــجآب مے شـــوند...


בر قبـــر...

امـــآבیـــگر בیـــر است....

 

سلام

فاطمه هستم (شراره سابق ) اهل مشهد بی حجاب بودم در حد تیم ملی، اهل موسیقی و ... البته خونوادم هم توجهی به دین ندارند و مقید نیستند.

یک روز یکی از دوستان هم دانشگاهیم اومد پیشم و گفت فردا شب خونمون هیئته میای؟

گفتم نه همچین دعوتم کردی فکر کردم پارت..

گفت: آدرسو sms می کنم اگه خواستی بیا.

نمیدونم چی شد شب هوس هیئت رفتن زد به سرم.تو هیئت زیارت عاشورا خواندند و نوبت به سخنرانی رسید میخواستم برم (چون از شیخا خوشم نمیومد) دوستم گفت چند دقیقه بشین بعد برو.

من یک دختر چادری ام
شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانـــــــــــــــــــــم عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستــــم ،یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم!! پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است ! من یک عالمه دوست و رفیق دارم

 
تابستان ها اگر اردوی جهــــــــــــــادی میرویم ،
اردوهای تفریحی ام نیز هر هفته پا برجاست ..
 
ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ..
مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ..
 
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریـــــــــــــــــــــم ،
هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم !!!
 
دعای عهدمان را اگر میخوانیم ،
همانجا سفره باز میکنیم
و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !
 
ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ،
خطمان هم خوب است ،
حرفهای دخترانه مان سرجایش ،
شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ،
نمایشگاه و تئاتر هم میرویم ،
سینما هم اگر فیلم خوب داشت ..
کوه هم میرویم ،
عکس های یادگاری ،
فیلم های پر از خنده و شادی ..
 
کی گفته ما چادری ها " .... "
 
من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !
دنیای من و این رفیقان با خدایم ،
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند ،
همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ،
همین هایی که حیاشان را نفروختند ..
خوشبخت ندیده ، هرکس ما را ندیده ...

زنی که زیبایی اندیشه نداشته باشد زیبایی بدنش را به نمایش می گزارد.


دکتر شریعتی

چی شد چادری شدم؟

دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند

دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند

دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند

دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند

دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند

دیدیم چادر را نشانه گرفته اند

دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی

دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار

دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را

ای کاش همه بگویند

همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،

برتر را برگزیدند

جملات تکان دهنده مجری بی حجاب مصری در برنامه زنده درباره حجاب

سلام

منم  چادری هستم از دوره دبیرستان چادری شدم ولی یکی در میون یعنی زمانی که مدرسه میرفتم سرم میکردم ولی زمانی که مهمونی میرفتیم مانتویی بودم البته مانتویی پوشیده، دلیل خاصی نداشتم چون دوستام چادری بودن منم چادری شدم چون خانوادم در این خصوص محدودیتی نذاشته بودن

در اون دوران دوستانم به معنای واقعی چادری بودند ولی من هنوز درک نکرده بودم خب سطح خانواده هامون فرق داشت البته همه خاهرام چادری بودن ولی نه به صورت اجباری

وارد دانشگاه که شدم وقتی می دیدم که بی حجابی بعضی دخترها باعث چه مسائلی میشه و بدون اینکه متوجه باشند چه توهین هایی به شخصیتشون  و کلا شخصیت یک خانوم میشه خیلی ناراحت می شدم و این مهم برام ارزش بیشتری پیدا کرد.

حتی یه جورایی به چادرم افتخار میکردم چون میدیدم که حریم خصوصیم رو هر کسی اجازه دسترسی بهش نداره و خلاصه تصمیمم جدی شد که ارزشهای واقعی زن رو با حفظ حجاب و به معنای بهتر پوشش چادر نشون بدم.

وقتی که ازدواج کردم دیگه بیشتر این امر برام مسجل شد

اصلا یه جور ارامش یه جور حفاظ یه جور مصونیت یه جور رضایت خدا رو در برداشت و خیلی خدا رو شاکرم که این توفیقات شامل حالم شد

بسم ربّ النّورالعظیم

سال سوم دبیرستانم تمام شده بود، تصمیم گرفته بودم برای تابستان هیچ کلاسی شرکت نکنم و برای کنکور درس بخونم.از اونجا هم که خیلی به خودم مطمئن بودم به حرف هیچ کس مبنی بر اینکه خسته می شی و نمی کشی و از این جور صحبت ها گوشم بدهکار نشد.

شروع به خوندن کردم که بعد از بیست، بیست و پنج روز کم آوردم. در نتیجه یرای خودم تفریحات سالم! جور می کردم .چندتا کار رو خیلی روش تاکید داشتم، یکیش این بود که صبحها زود از خواب بیدار شم و لازمه این کار هم این بود که بعدازظهر ،به هر ترفندی که شده نخوابم.

یکی از همین بعد از ظهرها ، رفتم سراغ رادیو و همین طور که موج هاش رو عوض می کردم یکیش توجهم رو به خودش جلب کرد: اولین طرح سراسری حفظ موضوعی قرآن "آیه های زندگی" گوش کردم برام جالب شد چندتا سوال تو ذهنم به وجود آمد و ...

1- ده ساله بودم. می خواستیم با خانواده برویم حرم امام خمینی (ره). مامان و دو خواهر بزرگتر طبق معمول چادر سرشان کردند. از اینکه مثل آنها چادر نداشتم احساس کوچکی کردم.

- مامان منم چادر می خوام!

مامان کمی مکث کرد.

- اگه می خوای خواهرت یه چادر داره که براش کوتاه شده، ازش بگیر.

گرفتم و سر کردم. با اینکه برای خواهرم کوتاه شده بود، برای من همچنان بلند بود و روی زمین می کشید.

- برات بلنده ها! سختت می شه!

- اشکال نداره، جمعش می کنم!

و بعد به خیال خودم به طرز حرفه ای (!) جمعش کردم و رو گرفتم.

مامان با خنده رضایت داد.

- باشه، بریم.

رسیدیم حرم امام. بعد از زیارت کمی در فضای سبز اطراف حرم راه رفتیم. مامان نگاهمان می کرد.

- خوشحالم که سه دختر چادری دارم!

و برق چشمانش برای چادری شدن من کافی بود.

فردا صبح برای رفتن به مدرسه چادر سرم کردم. مامان تعجب کرد.

- چرا با چادر می ری؟!! سخته، می خوری زمین! (احتمالا در آن لحظه داشت صحنه ی دویدن ها و شیطنت هایم را در مسیر کوتاه مدرسه و خانه تصور می کرد!)

- نه خوبه، راحتم!

با چادر رفتم مدرسه. فردایش هم. مامان که دید فعلا دست بردار نیستم، چادر خواهرم را کوتاه کرد تا اندازه ام باشد. و چند ماه بعد هم برای سال نو، اولین چادر مشکی ام را برایم خرید...

2- تازه چادری شده بودم. داشتم تنهایی می رفتم مسجد نزدیک خانه مان. سر خیابان ایستادم تا ماشین باکلاسی که از دور می آمد رد شود. یک خانم جوانِ تقریبا بی حجاب جلو نشسته بود. در حال عبور سرش را از پنجره بیرون آورد و خطاب به من گفت: "گاو!!"
این اولین باری بود که به خاطر چادرم توهین شنیدم. اما آخرین بار نبود.

راستش این است که چادری بودن ساده نیست. یک دستت و گوشه ای از ذهنت را همیشه درگیر می کند؛ که کنار نرود، به جایی گیر نکند، روی زمین کشیده نشود.

از همه ی اینها گذشته، تحمل نگاه های تحقیرآمیز دیگران هم هست. مخصوصا اگر گذارت به بالاشهر تهران زیاد بیفتد.

اما راست تَرش (!) را بخواهم بگویم، برای کسی که آرامش چادر را تجربه کرده، چادری نبودن خیلی سخت تر از چادری بودن است. اگر تجربه نکرده اید، امتحانش ضرری ندارد...

بد حجابی کشف کرده بود که  چگونه بپوشد، تا بیشتر دیده شود،
 
در جلسه خواستگاری هم آنگونه ظاهر شدکه کشف کرده بود ،
 
و ده سال پس از زندگی مشترک ، درحسرت کسی که باطنش را ببیند...

آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...

سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او..صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی.

اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....اگر اهلش باشی.

در اوج کرامت هست و تندیس متانت..

نزدیک،اما دور از دسترس...بی عشوه ولی دلربا...اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی..

هر خارو خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند...

او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق میشود...

با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید....

او همان دختر  عفیف و در پس پرده ی حجاب است...

آری او دختری است شبیه به خدا...

تقریبا شش ماه پیش با وبلاگ من و چادرم، خاطره ها آشناشدم. با خاطره های قشنگی از  چادری شدن.

خیلی خوبه که از خاطره هامون با چادر بگیم. اما اجازه بدید من یه طور دیگه شروع کنم. اجازه بدید از چادری موندن بگم. از فراز و نشیب های زندگی که می تونه توی تصمیمات و حتی اعتقادات آدم تاثیر بذاره.

تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه اما بعد از ازدواجش چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا....

تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه دانشگاه قبول بشه و چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا...

تا حالا دیدین دختری رو که چادری باشه استخدام اداره یا شرکتی بشه و چادر از سرش بیافته و .... الباقی ماجرا...

تا حالا دیدین دختری رو که....

خیلی دردناکه نه...

یادمه از 4-5 سالگی اصرار داشتم چادر سرم کنم. یه جوری هم رو می گرفتم که انگار 60 ساله چادر می پوشیدم. همیشه مادرم اون زمانو توصیف می کنه ...

هرچی مامانم می گفت هنوز کوچیکی لازم نیست چادر بپوشی گوشم بدهکار نبود.

حتی از همون کلاس اول یه چادر گل دار داشتم که با اون می رفتم مدرسه ...

دقیق یادم نیست ولی فکرکنم تقریبا 7 یا 8 سالم بود که خیلی به مامانم اصرار کردم چادر مشکی برام بگیره ... مامانم مدام می گفت همین چادر گلدار هم خوبه مهم اینه که چادر بپوشی ولی من می خواستم مثل بزرگتر ها باشم با چادر مشکی ... بالاخره برام تهیه کرد ...

خودم که احساس غرور می کردم باهاش ... ولی بشتر تاثیرش رو اطرافیان بود که دیگه به چشم یه بچه 7-8 ساله بهم نگاه نمی کردن ... بیشتر برام شخصیت قائل می شدن!!!

عاشق اون روزها هستم.

خلاصه خداروشکر از وقتی که یادم میاد به چادر علاقه داشتم. هیچ وقت هم نشده که با خودم یا به دیگری بگم کاش نباید چادر سرم می کردم. چون چادرم رو مثل یکی از اعضای بدنم می دونم. هیچ وقت شده بگید کاش چشم نداشتم؟!!!!!

یه چیز رو که خودم تجربه اش رو دیده ام اینکه دختر بچه ها تو سن 3-4 سالگی خیلی به حجاب علاقه دارن، حتی شده یه پارچه ساده میندازن رو سرشون و یه عروسک بغلشون می گیرن ... این پدر و مادر ها هستن که با رفتارشون این علاقه رو جهت می دهند، تثبیتش می کنند یا با خندیدن و مسخره کردن یا استفاده از یک سری الفاظ که برای خودشون معنی شوخی داره اما برای بچه ها معنی نفی کردن میده اونو ضد ارزش جلوه می دهند! بعد وقتی دخترشون به سن تکلیف رسید، اگر همون ها بخوان به زور محجبه ش  کنن و چادری اش کنند ممکنه در سن های بالاتر دلزده بشه.

برای من اینطور نبود،  یادمه تو بچگی اگه مامانم برام عروسک می ساخت براش چادر هم می دوخت! نوع نگاه مادرها و رفتارشون و سبک زندگی شون می تونه خیلی موثر باشه بر علاقه دخترها به حجاب و حجاب برتر . حالا اگر مادری خودش علاقه نداشته باشه...  

ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ،

 ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﻣﯿﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺗﻌﺮﯾﻒ 

ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ
 
ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺷﻪ ﮐﻪ

 ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺣﺴﻮﺩﯾﺸﻮﻥ ﺷﺪﻩ،
 
ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺳﺮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ، ﺑﺮﺍﺕ ﺻﻒ 

ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻭ

 ﮐﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﯽ،

 ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺕ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺟﻠﻮ ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﯽ، ﺑﻬﺖ ﭘﺎ 

ﻣﯿﺪﻩ،

 ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺭﻧﮓ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ،

 ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺷﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﯿﺦ ﺳﯿﺨﯿﺖ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍ 

ﺑﻬﺖ ﻧﻪ ﻧﻤﯿﮕﻦ،

 ﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﻡ

 ""ﺟﻨﺲ ﺍﺭﺯﻭﻥ، ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﻩ ""

گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت.
 
نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید....
پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست.
گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید

جیغ که میپوشی وبه خیابان می ایی

بایدانتظارشاخ گاومیش های وحشی خیابانی راداشته باشی.......

این همه گفتید:

خواهرم ، حجابت...!

یه بار هم بگید:

برادرم ، نگاهت...!



من یڪ محجبه ام

مادرم زهرا(س) جلوے نابینا هم حجابش را حفظ ڪرد!

الگویم زهراست!

پس عیب ندارد

مرا مسخره کنید…



خواهرم

آیا می دانی وقتی که عزت و حیا یک زن از بین رفت دیگر نمی توان بدستش اورد.

آیا می دانی بزرگترین سلاح زن حجاب اوست

آیا می دانی که زن بعنوان بهترین واژه ی جهان یعنی مادر نامیده شده است.

آیا می دانی زن پایه و اساس خانواده است.

پس خواهرم !

تو گوهری هستی بی نظیر پس عفت و حیا و خانواده و حتی جامعه ات را حفظ کن

و قدر خودت رابدان و ارزشت را بالا ببر

همه میگویند حجاب تان را حفظ کنید ؛

ولی من میگویم : یک مقداری این حجاب ها را کنار بزنید! …

حجاب های بین خود و خدا را…

که اگر حجابها کنار رفت ، حجاب ها حفظ خواهد شد...



چی شد چادری شدم؟

حجاب یا بی حجابی؟؟؟ حتماً ببینید

دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند

دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند

دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند

دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند

دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند

دیدیم چادر را نشانه گرفته اند

دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی

دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار

دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را

ای کاش همه بگویند

همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،

برتر را برگزیدند

آقا اصلا دین رو میذاریم کنار

بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار

حجاب یه مساله عقلیه!

هر عقل سالمی میتونه قبول کنه

به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟!

کسی هست بگه حاضرم؟!

پس همونطور که دوس داری شوهرت عشقش مال تو باشه

جوری ازخونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی!

یه جور لباس نپوش آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی

زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند که علائم عفاف و وقار و سنگینى و پاکى از آن هویدا باشد!

گرم است……….. خیلی !
راستش را بخواهی تحملش سخت است …..
اما میدانی گرمای چادرم را چگونه صبوری میکنم ؟؟؟؟؟؟
وقتی به یاد می آورم چادرم برای تو آرامش روح می آورد صبور میشوم !
نه ! …… نه ! خیال نکن منتی هست! منتی نیست !

.
.
. اما تو را به خدا……!
تو هم مواظب نگاهت باش تا هوا گرم تر نشود !
من به غیرت مردان سرزمینم ایمان دارم .


عمر من هم پاییزی دارد...

وقتی همه رنگهایم را از دست می دهم

حال که به اختیار طبیعت پاییزی در راه است چرابهار روحم را نابودکنم

حجاب من دست درازی به روحم را محدود می کند

وبهاری ابدی برایم به ارمغان می آورد...