- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۲ ، ۲۳:۰۰
مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند. وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!
***
یارو میره سمعک بخره فروشنده میگه: همه جورشو داریم از هزار تومنی تا یک میلیون تومنی.
طرف میپرسه: هزارتومنی اش چطوری کارمی کنه؟ فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط مردم با دیدنش بلندتر حرف میزنند.
***
تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادامها را به او تعارف کرد راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید چرا خودتان بادامها را نمىخورید؟ پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آنها را خریدهاید؟ پیرزن گفت ما شکلات دور بادامها را خیلى دوست داریم!
نام وسیله ای است |
ب خ ا ر ی |
پاسخ این سوال ثبت شد برای کاربری به نام "محمد اله دادیان" |
تعداد حروفش که مشخصه فقط و فقط تو نظرات میتونید بفهمید چیه اونم به این صورت که هر کی سوال میپرسه بعد ما جوابتون رو میدیم ، بعدد هی به پاسخ نزدیک میشید یه چیز تو مایه های همون 20 سوالی هر 5 تا پاسخ صحیح 1 امتیاز هرکی زود تر 5 امتیازی بشه یه جایزه بهش میدهیم (حال کردی یهو چه مودب شدم ؟) جایزه های که قبلن دادیم (کلیک کنین) |
خیلی خسته ام!خیــــــــــــلی
نه اینکه کوه کنده باشم ! نه!
.
.
.
یه ده ؛بیست دقیقه ای درس خوندم!:D
***
خرچنگ ها یک جوری راه میرن انگار دستاشونو شستن میخوان وارد اتاق عمل بشن !!!:D
***
مکالمه مامانمو بابام
مامانم : چای میخوری برات بریزم؟
بابام :آره خانوم، دستت درد نکنه!
مامانم :دخترم پاشو واسه منو بابات یه چایی بریز و بیار:|
***
در راستای اینکه امسال مردم ایران کریسمس رو از نوروز جدی تر گرفتن
انگار آسمون هم جو گرفته در حرکتی انقلابی امروز چنان برفی اومد که قشنگ حس کریسمس تکمیل شه
آسمون مرسی:))))
***
***
انقدر سیبیل رو خز کردین که حتی معین ام سیبیلشو زد :| همینو میخواستین ؟:D
***
ملت از خونه زنگ میزنه غذا سفارش میده اونوقت من از بیرون زنگ میزنمخونه سفارش میکنم که غذامو نخورن!!!:-??:|
***
آقا پسری که دماغتو جراحی کردی لنز گذاشتی ابروهاتو ورداشتی ناز شدی
من یه ساپورت اضافه دارم , میخوایش ؟ :D
به یک سوزن جهت ایجاد روزنه امیــــــــــــد در خودمان نیاز مندیم!:D
***
کل اوین چند؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بابک زنجانی در بدو ورود به اوین .... :|:D
***
یکی از بهترین راه های بیدار کردن من تو زمستون این بود که مامان بابام میگفتن پاشو ببین چقدر برف اومده!!!!!!:|:D
***
***
خسته ام....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مثل دختری بعد از پارک دوبل:D
***
من همش فال حافظ میگیرم ... نگو خود حافظ فال قهوه میگرفته ...!!! نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله، عکس ِ رُخ یار دیده ایم ...!!! :D
***
***
دیگه بعد اینکه اینستاگرام هم فیلتر شد، می ترسم بخوابم خوابم تو صفحه پیوند ها گیر کنه:D
نام وسیله ای است |
هـ م ز ن |
پاسخ این سوال ثبت شد برای کاربری به نام "حامد موسوی" |
تعداد حروفش که مشخصه فقط و فقط تو نظرات میتونید بفهمید چیه اونم به این صورت که هر کی سوال میپرسه بعد ما جوابتون رو میدیم ، بعدد هی به پاسخ نزدیک میشید یه چیز تو مایه های همون 20 سوالی هر 5 تا پاسخ صحیح 1 امتیاز هرکی زود تر 5 امتیازی بشه یه جایزه بهش میدهیم (حال کردی یهو چه مودب شدم ؟) جایزه های که قبلن دادیم (کلیک کنین) |
این استادا همش دارن 7 و 8 میدن انگار بفرمایید شام شرکت
کردن:|
***
مادر قهوه ی پدر سوخته
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واکنش من بعد از سوختن قهوه بابام و اطلاع دادن به مامانم :|
طبیعیه دیگه خو اگه قهوه زیاد رو گاز بمونه میسوزه !!!
بی تربیتم خودتی با اون ذهن خرابت :))
***
***
عاشقــــتم ، " مــــخاطب عــــــــــام "
ستاد به حساب نیاوردن هرچی مخاطب خاصه :| :D!
***
مورد داشتیم اسم آهنگ جدید معین رو بلد نبوده ، تو گوگل سرچ کرده :
دانلود آهنگ جدید معین "بدون سیبیل" :|
***
***
رفتم گلستان تا برات با عشق یه دامن گل بچینم
دیدم شلوار پامه !:D
***
آورده اند که وقتی گراهام بل اولین تلفن را اختراع کرد بااتفاق عجیبی مواجه شد!!!چهار اس ام اس ازطرف ایرانسل!!!!! :D
نام شهری است |
ا هـ و ا ز |
پاسخ این سوال ثبت شد برای کاربری به نام "زهرا" |
تعداد حروفش که مشخصه فقط و فقط تو نظرات میتونید بفهمید چیه اونم به این صورت که هر کی سوال میپرسه بعد ما جوابتون رو میدیم ، بعدد هی به پاسخ نزدیک میشید یه چیز تو مایه های همون 20 سوالی هر 5 تا پاسخ صحیح 1 امتیاز هرکی زود تر 5 امتیازی بشه یه جایزه بهش میدهیم (حال کردی یهو چه مودب شدم ؟) |
فرارسیدن میلاد مسعود نبی مکرم و حضرت رسول اکرم (ص) ، روز اخلاق و مهرورزی و نیز میلاد خجسته ی حضرت امام جعفر صادق (ع) موسس مذهب جعفری را محضر شما و همه ی عاشقان و محبان و شیفتگان آن حضرت گرانقدر و امام ارزشمند تبریک و تهنیت عرض می نماید.
بــا آمدنت جهان ما زیـبــــا شــــــــد شـب رفت و سپیده سر زدو فردا شد
ایوان مدائن که فرو ریخت چه بـــاک ایــــــــــوان بلند عاشــــقی بــر پا شد
مورد داشتیم دختر با قیافه بدون آرایش رفته پلیس + 10 برای گواهینامش ، بردنش سربازی !!!:D
***
یکی از تفریحات دوران طفولیت ما این بود که کف حموم رو شامپو میریختیم و روش لیز میخوردیم!!:|:D
***
سوال دخترا:حالا چی بپوشم؟ سوال پسرا:حالا چی بخورم؟ :D
***
همچین می گن محیط استادیوم برای زن ها مناسب نیست انگار بقیه جامعه محیطش مناسبه!
***
میگن به پسرایی که بیش از7،8 تا دوس دختر دارن , وام ولنتاین میدن راسته ؟؟؟ :D***
شوهر چیست !؟دوستی تعریف میکرد در خط تاکسی هایی که به طرف دانشگاه میرفتند و اکثراً مشتریانش دانشجوها بودند، اغلب وقتی جلو تاکسی نشسته بودم و ۲ تا آقا هم عقب نشسته بودند، اگه خانمی میخواست به عنوان نفر چهارم سوار بشه من پیاده میشدم تا اون خانم جلو بشینه و من میرفتم عقب!
اما این بار قضیه بر عکس شده بود یه خانم جلو و دو خانم عقب نشسته بودند و من چون میدونستم بعضی از خانمها حدود رو رعایت نمیکنند، مردد بودم که سوار شم یا نه؟ یهو خانمی چادری که جلو نشسته بود پیاده شد و به من گفت آقا شما بفرمائید جلو بشینید من میرم عقب. من ازش تشکر کردم و رفتم جلو نشستم!
من که واقعاً از حرکت این خانم کیف کرده بودم از دوستم پرسیدم: نفهمیدی کی بود؟ شاید آشنا بوده…
جواب داد: اون غیرتش اجازه نداد که من عقب بشینم و معذب باشم، چطور من غیرتم اجازه بده که به صورتش نگاه کنم؟ حتی موقع پیاده شدن برای دادن پول تاکسی یه مقدار معطل کردم که دور شه بعد پیاده شدم!
پ.ن: واقعاً خیلی لذت بردم از این قضیه… تلألو واقعیِ غیرت برادر و خواهر دینی به هم!
چه خوبه که یه همچین حرکت هایی فرهنگ سازی بشه...
یه انیمیشن فوق العاده دیدم گفتم شما ها هم بی نصیب نمونید
دیدید نظر هم بدید مر30
خواهرم قصد نصیحت ندارم !
فقط یک لحظه پیش خودت فکر کن
مگه اون شهید نمیخواست زندگی کنه
مگه اون شهید نمیتونست از این دنیا لذت ببره
چرا رفت؟ برای چه کسی رفت ؟ چجوری رفت ؟
نگذارید شمارو ابزار خودشون قرار بدند شما دیگران رو ابزار خودتون کنید
این کسانی که میگن شما رو دوست دارند،بعد از یه مدتی که عشق و حالشون رو
کردند شمارو تنها میگذارند میرن وشما رو فقط بازی میدند
توروخدا با کارامون خون شهیدان رو پایمال نکنیم
عاقبت بــــا لطــف حق دوران مهدی می رسد
بلبل خوش نغمه از بستـــان مهدی می رسد
می دهد این دل گواهی پیـــر ما سیـــدعلــی
پرچم از دست تو بر دستـــان مهدی می رسد
***
برادر عزیز.
شمایی که پشت هم داد میزنی میگی خواهرم حجابتــ
شمایی که دم به ثانیه میگی دختر پاک اینه دختر پاک اونه
شمایی که میگی دختر باید چطوری لباس بپوشه
شمایی که میگی چی برا یه دختر چادری خوبه
آره با خود شمام..
برادرم مرد و مردونه یه قولی بهم میدی؟!!
قول میدی که من حجابم درست بود نگاه بد بهم نندازی؟!
قول میدی تو هم نگاهتو کنترل کنی؟!
قول میدی گوش دوستایی که بد به من نگا میکنن بپیچونی؟!
قول میدی اگه من حجابم فاطمی (س)شد شما هم علی(ع) بشی؟!
قول میگی اول خودت یه تکونی به خودت بدی بعد به خواهرت؟!
آره؟؟!!
نگفتی؟؟!!
قول میدی؟؟!!
ﻣﺎﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺧﺘﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻣﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻭ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ :|
ﻃﺒﯿﻌﯿﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮ ﺍﮔﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺭﻭ ﮔﺎﺯ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ !!!
ﺑﯽ ﺗﺮﺑﯿﺘﻢ ﺧﻮﺩﺗﯽ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺫﻫﻦ ﺧﺮﺍﺑﺖ :)))
درد ودل های یک نوزاد شش ماهه
آقای پدر ! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !
خانوم مادر ! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من ، هیچ کمکی به رشد فکری من نمی کنه !!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود !
پدر محترم ! هنگام دستچین کردن میوه ، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید . چشمهای تلسکوپی ، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد ! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده ، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول " می کند ! زهرمار، درد، مرض، بووووق ! الهی کف شامپو بره تو چشت ! شب بخوابی خواب بد ببینی !
مادر محترم ! شصت پا وسیله ای است شخصی ، که اختیارش رو دارم ! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم ، گیر بدهید !
آقای پدر ! هنگام دعوا با خانوم مادر ، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین ، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید ! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست !
خانوم مادر ! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید ! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست ، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی " بچه سوسک مرده " بدهد ...!
قیافه مدیران سایت وقتی بازدید زیاد میشه و کلــــــــــــــــــــــی رو تبلیغات کلیک!!!
حالاچپ...حالا راست...حالا برعکس!
با نام خدا انشای خود را شروع میکنم . من در مورد مرگ چیز زیادی نمی دانم اما در خانه ی ما خیلی از مرگ صحبت میشود . مثلا وقتی آبگوشتمان می سوزد ، مادرم با دست میزند تو صورتش و داد میزند : « وای خدا مرگم بدهد ! » مادرم روزی سه ـ چهار دفعه این جمله را میگوید . همچنین وقتی ما را به خاطر کاری معطل میگذارد و ما کلافه می شویم ، از او میپرسیم : « مامان پس من چی کار کنم ؟ » جواب میدهد : « برو بمیر ! » ما دوست داریم به حرف مادرمان بدهیم اما مرگ که دست خود آدم نیست .پدر ما بنگاه معاملات ملکی دارد . او وقتی میخواهد قسم بخورد می گوید : « تو بمیری کمتر از این صرف نمی کند . » او معمولا قسم های دروغش را این طوری می خورد اما قسم های راستش را با مرگ خودش تنظیم میکند . وقتی هم که نداند حرفی که میخواهد بزند راست است یا نه ، میگوید : « به مرگ خودم نه ، به مرگ بچه هام .... . » مرگ ما برای پدرم نعمت است ، چون باعث شده او زمین هایش را به قیمت خوبی بفروشد . اگر یکی از دوستان ما بیاید دم در خانه و سراغ ما را بگیرد ، پدرم میگوید : « رفته قبرستان . »
یک بار ما به پدرمان انتقاد سازنده کردیم که چرا ما را جلو دوستانمان کنف میکند ؟ خلاصه به طور عاجرانه ای از او خواهش کردیم که دیگر ام قبرستان را نیاورد .درمان هم در رفتارش تجدید نظر کرد . از آن به بعد کسی در خانه مان می آمد و سراغ ما را میگرفت ، پدرمان می گفت : « آقا تشریف برده اند گل بچینند . » اگر دوستمان سریش میشد و می پرسید : « بگویید از کجا رفته اند گل بچینند که برویم پیدایش کنیم ؟ » پدرمان باز عصبانی می شد و می گفت : « از قبرستان . »
البته ما چند بار با پدرمان بحث و تبادل نظر کردیم و به او ثابت کردیم که در قبرستان گل نمی روید و از او خواستیم لطف کند و سر دوستانمان فریاد نکشد . چون زشت است و بی ادبی می باشد . پدرمان هم با عصبانیت پدرانه ای گفتند : « بی ادب آن بابای گور به گور شده ات است . » بعد که فهمیدند بابای ما خودشان هستند ، مجبور شدند ما را تحت تربیت فیزیکی قرار دهند . دیگر اینکه اگر ما در جمع خانواده ، نظر سازنده ارائه کنیم ، پدرمان با کمال مهربانی میگویند : « پسرم تو فعلا خفه شو تا ببینم بعدا چه میشود ..... . » در این موقع که موعلم حوصله اش سر رفته ، انشای دانش آموز را قطع می کند و می گوید : « اتفاقا پدرت هم خیلی خوب می گوید . خفه خون بگیری با این انشایت . انشا میخوانی یا آدم را می ترسانی ؟ مگر خانه تان برزخ است که در آن این قدر صحبت از مرگ میشود نکند عزرا ییل توی خانه تان لانه کرده ؟ » دانش آموز : « آقا به مرگ خودمان همین جوری بود که گفتیم . »
پیغام گیر حافظ
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور
پیغام گیر سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر فردوسی
نمی باشم امروز اندر
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم.
همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
وسط صفحه دسکتاپ، ROOM یاد تو درخشید
DING صد پنجره پیچید
شکلکی زرد، بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم.
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
تو همه راز های Hack ریخته در Booter های سیاهت.
من همه محو تماشای PM هایت.
Talk صاف و Room