مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

۲۸۸ مطلب با موضوع «طنز :: مطلب طنز:)» ثبت شده است

یه سال365 روزه
52 روزش جمعه است, میمونه 313 روز
حداقل 50 روز تعطیلات تابستانی داریم میمونه 263 روز
میانگین هر روز 8 ساعت میخوابیم این میشه 122 روز و باقی میمونه141 روز
هر روز یک ساعت برا خودمون وقت بزاریم این میشه 15 روز و باقی میمونه126 روز
روزی 2 ساعت خورد و خوراک این میشه 30 روز و باقی میمونه 96 روز
میانگین روزی 4 ساعت گشت و گذار با دوستان دختر و پسر, ساعتهای خالی بین کلاسها و رفت و آمد مسیر مدرسه و خونه این میشه 60 روز و باقی میمونه 36 روز
31 روز تعطیلات رسمی سالانه, میمونه 5 روز
خوب عزیزم ما هم آدمیم سالی 4 روزم مریض میشیم
میمونه یه روز, چه تصادفی اون یه روزم روز تولدم :|
تموم شد و رفت..!!!
امیدوارم همه قانع شده باشن...!

پای راست شما احمق است، باور نمی‌کنید؟ پس این تست را انجام دهید!!؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
در حالی که پشت میز کارتان نشسته اید پای راستتان را از زمین بالا ببرید و در جهت عقربه های ساعت بصورت دایره ای بچرخانید
همزمان با این عمل با دست راست خود عدد 6 (عدد شش فارسی) را در هوا بنویسید.
مشاهده خواهید کرد که پایتان نیز جهت حرکت خود را تغییر می‌دهد!
امتحان کنید
دیدید گفتم. کاری از دستتان بر نمی‌آید. پای راستتان احمق استپ


ولی حالا پاتو ول کن خودت خوبی ؟

 

ناسا از ایرانیان تقاضای کمک کرد
=============

بعد از دروغ از آب درامدن پیش بینی پایان دنیا ایرانی های غیور صفحه ی ناسا در فسیس بوک رو بشدت مورد لطف خودشون قرار دادن به همین منظور ناسا از ایرانیان تقاضای کمک کرد
=============

به گزارش خبرگزاریه رویترز به نقل از پابلیشر،سازمان فضایی ناسا طی بیانیه ای اعلام کرد:
...
از امروز به بعد تمام تحقیقات فضایی خودرا کنار گذاشته و به رمزگشایی جملاتی که به فارسی روی پیج ناسا در فیس بوک درج شده میپردازند .
واز دانشمندان و ادیبان ایرانی وپارسی زبانان محترم درخواست کمک کرد

پرفسور مک آرتور با بیان این مطلب افزود :خیلی از این واژه ها و جملات میتواند برای گشودن دروازهء جدید به سوی اکتشافات مارا یاری کند ،اما به دلیل آنکه علیرغم تلاش شبانه روزیه پژوهشگران هنوز به رمزگشایی این جملات پی نبردیم ،هرگونه قضاوتی در این مورد مردود است .
به نقل از پابلیشر پروفسور رابرت هیز نیز درگفتگو با شبکهءCNN گفت: معنی بسیاری از این واژه ها برای ما هنوز کشف نشده .
برای مثال واژه های: Gooz maghzaye lashi در چند جا استفاده شده که بنظر میرسد بار علمی بسیاری دارد
یا جمله ای مانند Salame mano be ammeye pulit beresun اگرچه تا حدی معنی اش آسان بنظر میرسد اما واژهء ترکیبی Ammeye pulitهنوز برای محققان مجهول است.
وی همچنین واژه هایی مانند, ZaghartوOskol , Shanghar , و همچنین Ridi bu midi و یا Ey khare to va un nostr adamuso ba ham... معنایش همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد .

همچنین چند گروه و پیج مشابه ناسا در فیس بوک زده شده که دانشمندان سرگرم تحقیق در مورد آنان هستند از جمله :
Ma khahane amme kuchikeye NASA hastim و همچنین
Shuma khahare nostradamuso be man neshun bede
و پیج ‌Soltane khaz madare NASA
به نقل از پابلیشر
پروفسور ایساک استیونسون معتقد است که فعلاً باید تمام تمرکزمان را روی واژهءGOOZMAGHZب­گذاریم . چون این واژه بسیار تکرار شده و میتوان آن را کلید معمای بزرگ ناسا نامید .

یکی تعریف میکرد تو بیمارستان بودم دیدم یه خونواده وایسادن پشت

پنجره مریضشونو نگاه میکنن و زار زار گریه می کردن!

رفتم جلو ... از یکیشون پرسیدم جریان چیه ؟!

گفت بابابزرگمه دو روزه معده اش بادکرده فک کنم کارش تمومه....

خلاصه اومدم سراغ کار خودم یهو دیدم یکی از تو اتاق اومد بیرون بلند

گفت : گوزید...گوزید... خدا رو شکر... بالاخره گوزید ...!

باد معده ی بابائه خارج شده بود!!

تا شب فکرم مشغول بود که واقعا چه نعمت هایی داریم و قدرشو نمی دونیم ...!!:))))

  '̿'̿ ̿\̵͇̿̿\з=(•̪●)=ε/̵͇̿̿/'̿'̿ ̿

خنده

اینایی که مثلا بهشون قهوه تعارف می کنی بعد می پرسی: شیر؟ شکر؟
بعد می گن : تلخ
خب مثلا که چی؟ متفاوتی؟ خیلی خرابی؟ داغونی؟ با کلاسی؟ مقرون به صرفه ای؟ یا چی؟
اونایی که میگن : شیر
خب مثلا که چی؟ نرمی استخون داری؟ وزیر بهداشتی؟ گاو دوست داری؟ با دقت انتخاب کنی؟ یا چی؟
... اونایی که میگن: شکر
خب که چی مثلا؟ دیابت نداری؟ تلخی روزگار تاثیری روت نداره؟ درگیر رژیم غذایی و اینا نیستی؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شیر و شکر
خب که چی مثلا؟ از قحطی اومدی؟ مفت باشد کوفت باشد؟ یا مثلا خیلی ریلکسی؟ من و تو نداره؟ یا چی؟
اونایی که میگن: هرچی شد
خب که چی مثلا؟ از دنیا بریدی؟ هر چی من بخوام می خوری؟ بی اهمیته برات این چیزا؟ یا چی؟
اونایی که میگن: میل ندارم
خب که چی مثلا؟ خودتو با قهوه می شوری تو حموم؟ خیلی با کلاسی؟ قهوه جواب نمیده برات؟ یا چی؟

عکس: با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد.......

محمد

با سلام و صلوات به روح تمام مسافرین عزیز .

و با درود به وزیر محترم راه و ترابری .

ورود شما را به پرواز لایتناهی هواپیمای جمهوری اسلامی ایران خوشامد می گوییم .

خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقاء به خود برما قراردادی و سرعت آن فزون کن .

مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و احتمالأ 1% مقصدی که بر روی بلیط درج شده
می باشد

خلبان پرواز مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و گروه پروازی بد اخلاق؛ سفری خوش برای

شما آرزمند است.

لطفأ به علامت نکشیدن سیگار اصلأ توجه ننموده و آخرین سیگار زندگیتان را به خوشی دود

نمایید.

بستن کمربندها اصلأ ضرورتی ندارد و کاملأ بدرد نخور است.

در صورت بروز اشکال در سیستم هوای کابین ماسکهایی از بالای سر شما آوزیزان خواهد شد

که شما قبل از آن رایحه خوش ملایک را احساس خواهید کرد.

این هواپیما مربوط به هزاره دوم میلادی بوده و دارای دو درب اضطراری در جلو، دو در کنارین

و یک درب عقب می باشد که چندین سال است اهرم های آن کار نمی کند.

ارتفاع پرواز به احتمال قریب به یقین تا آسمان هفتم بوده و هوای بهشت بسیار عالی است.

سفر خوشی را برای شما آرزومندیم

از اون جاییکه هیچ خارجی احمقی وجود ندارد که من لازم باشد یه بار دیگر به انگلیسی بلغور

کنم، سرتونو درد نمی آورم.

مرگ راحتی داشته باشید.

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید... :))

زندگی را نباید جدی گرفت

زندگی یه شوخیه شیرینه با ما


پر از خنده ها و گریه ها

اما همیشه خنده ها بیشت ر بر دل میمونه

بخند تا دنیا بخنده

خنده حلال :)

روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می خواهی ؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه !
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه.
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان می بینید و یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز لقب دادیم. حال کدام می خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش رامحکم ببستند.
سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش ببستند.
سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست
کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماست ها را کیسه کردند!!!

 


پرده ی اول:

زنه میره نجاری میگه آقا کمد بساز یارو کمد میسازه.
زنه دوروز بعد میاد میگه اتوبوس که رد میشه کمده میلرزه!
نجاره میگه چرا مزخرف میگی اتوبوس چه صیغه ایه


خلاصه میاد پیچ میچاش و محکمتر میکنه و میره دوباره فرداش زنه میاد میگه ...

اتوبوس رد میشه کمد میلرزه اینم میگه بابا پدر مارو در آوردی ....

اصن من میرم تو کمد میشینم اتوبوس رد شه ببینیم چیه.
میشینه تو کمد یه دفه شوهر زنه میاد خونه در کمدو باز میکنه میگه تو اینجا چی کار میکنی؟ نجاره میگه اگه بهت بگم منتظر اتوبوسم باورت میشه؟؟؟!!!

***

***

پرده ی دوم:

مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید. بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد. به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:
- ایست
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد. بازم نجات پیدا کرد. مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد من فرشته نگهبان تو هستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟

***

***

پرده ی سوم:

پیری برای جمعی سخن میراند،
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند....
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

***

عکس:آقا گفتن صابون سیو نه صابون سیب!!!!

سوتی

پرده ی اول:

یه روز ۶ تا مهندس صنایع با ۶ تا مهندس شیمی با قطار میرن مسافرت. توی راهروی قطار یکی از مهندسهای شیمی یکی از مهندسهای صنایع رو می بینه و میگه ” ما بالاخره نفهمیدیم شما چیکاره هستید؟” . مهندس صنایع میگه “ما کارهای زیادی بلدیم. ما یک قانون به اسم بهینه سازی داریم که میگه از حداقل منابع باید بیشترین استفاده را نمود. مثلاً ما الان ۶ تایی با یک بلیط وارد شدیم” . مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” . مهندس صنایع

میگه “هنگامی که مسئول قطار اومد ۶ تایی رفتیم تو دستشویی و وقتی در زد، یه بلیط از زیر در دستشویی دادیم”. موقع برگشت از سفر مهندس شیمی به مهندس صنایع میگه “آقا این مهندسی صنایع خیلی آسونه. این دفعه ما هم یک بلیط دادیم”. مهندس صنایع میگه” ما یک قانون دیگه به اسم بهبود مستمر هم داریم. ما این دفعه اصلاً بلیط ندادیم”. مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” مهندس صنایع میگه “می دونی اون موقع که ۶ تایی رفته بودین توی دستشویی و بلیط رو از زیر در دادین، کی در دستشویی رو زده بود!!!!؟”…
پرده ی دوم:
چوب جاروی هری پاتر تو حلقم اگه خالی ببندم: تولدم بود دارم به ترتیب دارم کاغذ کادوها رو بازشون می کنم:
بابام:ی گوشی اکسپریا روش نوشته :200 بهت بدهکار بودم,الانم 200 تومنشو من دادم بقیه قسطاشو باید خودت بدی صداشو در نیار ,بخند
مامان:100 تومن پول با ی کاغذ:عباس اینو الکی گذاشتم جلو مهمونا آبرو ریزی
نشه,خرجش نکنیا پول برق و گازه الانم تابلو نکن بخند)من!!!

خونواده عمه:ی ظرف شیشه ای آجیل خوری(وااای عاشقشم!)
خونواده دایی:ی دست پارچ ولیوان خارجی(اینجا که رسید قلبم تیر کشید)
داداشم:دسته پلی استیشن(واسه خودش گرفته بود گوسفند)
خونواده عمو:ی ساعت دیواری با 50تومن تراول( ساعتو زدن پذیرایی پوله هم تقلبی از آب درومد)
خاله:اتوی برقی(=واجبتر از نون شب برام!)
دایی : آبمیوه گیری(=قلبم,جیگرم, مایه حیات!)
مام بزرگ:ی ماچ آبدار(صورتم خیس شد,دندون مصنوعیاش هم افتاد تو لباسم)
بابابزرگ: ی پس گردنی با جمله ی"کره خر" مرد شدیا!
هیچی دیگ امسالم گاز و یخچال بیارن جهیزیم کامل می شه ایشالا!!!

شب عملیات بود. قرار بود که من و چند نفر از دوستانم که تخریبچی بودیم، جلوتر از رزمندگان وارد میدان شده و به سرعت مین‌ها را خنثی کنیم تا خدای نکرده اتفاقی برای دیگران نیفتد.

منطقه غرق در سکوت بود. فقط هرچند دقیقه از سوی دشمن یک رگبار بی هدف به سوی خط خودی شلیک می‌شد. عرق ریزان و چسبیده به زمین به کمک کارد سنگری تند تند مین‌ها را در می‌آوردم و چاشنی‌شان را باز می‌
کردم یا سیم تله‌ای را که بین دو مین جهنده بود، می‌بریدم.

آخر سر به انتهای میدان رسیدم. نفس راحتی کشیدم. می‌دانستم تا لحظاتی دیگر پیش قراولان لشگرمان از راه می‌رسند و آن وقت دشمن را غافلگیر و حقشان را کف دست می‌گذاریم. یکهو ...

$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#

من چقد بگم این اوباما رو تحویل بگیرین؟!

داره از دست میره طفلک.شبا خواب نداره!

ببین دستشو چقدر استعداد داره!

تو اتاق فکره الان!

عمق فاجعه رو نشونه گرفته!!!

***!!! اوباما: از ترس ایران چیکار کنم این دوره !!!***

$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#$#

خنده حلال :)

                                         

آنه !
تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت

            آنشرلی با موهای قرمز...

آنه