مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

مجله اینترنتی تـــوفانی

.: مجله اینترنتی تـــوفانی سرگرمی ،عکس و مطالب طنز :.

عکس نوشته های طنز و جالب خنده‌دار

اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند، فقط یک پسربچه با چتر آمده بود، این یعنی اعتقاد. اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد، وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید، او شادمانه میخندد ... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت، این یعنی اعتماد. هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم. ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید، این یعنی امید. چه خوب است که با اعتقاد، اعتماد و امید زندگی کنیم ...

ﺑﺎﺑﺎ : ﭘﺴﺮﻡ ﺑﮕﻮ ﺑﺎﺑﺎ
ﺑﭽﻪ : ﻣﺎﻣﺎ !
ﺑﺎﺑﺎ : ﻧﻪ ﺑﮕﻮ ﺑﺎﺍﺍﺍ ﺑﺎﺍﺍﺍ
ﺑﭽﻪ : ﻣﺎﺍﺍﺍ ﻣﺎﺍﺍﺍ
ﺑﺎﺑﺎ : بــــــــــــوق
ﺑﭽﻪ: بــــــــــــوق
ﺑﺎﺑﺎ: ﭼﯽ ﮔﻔﺘﯽ ؟
ﺑﭽﻪ: بــــــــــــوق
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺳﻼﻡ ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﻭﻣﺪ !
ﺑﭽﻪ : بــــــــــــوق
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﭼــــــــــــﯽ ؟ ﺍﯾﻨﻮ ﮐﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻩ ؟؟؟
بچه : ﺑـــابـــا
بابا : o_O
.
.


مهریه جدید خانما :
۱۳۹۳لیتر بنزین !!!
آیا وکیلم ؟؟؟!!!
عروس رفته بشکه بیاره ه ه ه ه ه …
.
.


یکی از بزرگترین دردسرای پسرا اینه که یکی از مخاطبین خاصش ته ریش دوست داشته باشه و اون یکی ۳تیغه !
اصن نابود میکنه آدمو …
.

.


تنها ایراد تخم مرغ اینه که غذا نیست
بدتر از همه اینه که نمیخواد قبول کنه !
.
.


امروز همسایمون یه احوالپرسی گرمی با من کرد که نگو
معلوم نیست چند گیگ دانلود کرده کثافت !
این رسم وای فای نوازیه آخه ؟؟؟
.
.


آدمای قدبلند رو واسه خودشون دوست داشته باشید نه به خاطر اینکه دستشون به کابینت های بالایی میرسه !
.
.


اگر تو زندگی کمی احساس خوشبختی کردید مطمئن باشید که جلو دوربین مخفی هستید
یه لبخند بزنید و برید دنبال بدبختی هاتون !
.
.


کاش بالای سر بعضیا یه ضربدر کوچولو بود که هر وقت حوصلشونو نداشتی روش کلیک کنی ، طرف بسته بشه !
.
.


من اگه خدای نکرده ، بلا به دور ، گوش شیطون کر یه روز خواستم ازدواج کنم ؛ روز قبلش هارد کامپیوترمو با گوشیامو با فلشامو کلا هرچی که خطری هست رو اول به تعداد عدد آووگادرو فرمت میکنم بعد می برم طی یک مراسم کاملا محرمانه آتیش میزنم خاکسترشم میبرم یک روز بارونی بالای قله ی دماوند میسپرم به دست باد !
کاره دیگه یهو دیدی یه فناوری کشف شد اطلاعاتو برگردوند ، شانس که نداریم !!!

هـم قـد گلـولـه تـوپــ بـود.
گفتـم: چـه جـورى اومـدى اینجــا؟
گفتـــ : بــا التمــاس!
گفتــم: چـه جـورى گلـولــه رو بلنــد مـی کنـى میـارى؟
گفتــ : بــا التمــاس!
بـه شوخـى گفتـم، مـى دونـى آدم چـه جـورى شهیــد میشـه؟
لبخنـدى زد و گفتـــ : بــا التمــاس!
تکـه هـاى بـدنـش رو کـه جمـع مـی کــردم فهمیـدم چقـدر التمـاس کــرده . . .

aks khandedar 93 044 عکس نوشته های خنده دار و طنز 93

aks khandedar 93 026 عکس نوشته های خنده دار و طنز 93

یادش بخیر (:

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟ *جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم ! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید. . .. مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس نیا یند و وقتشان تلف نشود *یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها میخواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . . مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید به فکر فرو رفت . . باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد : از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد! او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد! وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!! سفارشهای مشتریانش را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود . . . حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!! اما او دیگر با خودش «صادق » نیست. او الان یک بازیگر است . همانند بقیه مردم!!!

یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم، رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام

مامانم : سحر میخوای روز پدر واسه بابات چی بگیری ؟

من : مربی کلاس ایروبیکم

مامانم : کصصصصصصافططططططط

بابام : لبخندی توام با خرسندی و رضایت

دیشب داداشم تو خواب هذیان میگفت و جیغ میکشید …

رفتم اتاق میبینم بابام بالا سرشه !!

میگم خوب بیدارش کن !

میگه بذار کابوسشو ببینه ، اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک میگیره….

بزار سه بعدیشم ببینه منو میگــی ~~> !!!

زن عموم یعد از ۱۵سال زنگ زده خونمون میگه واست خواستگار پیدا کردم.. بعداز کلی به به و چه چه راجع به پسره ..میگه اگه این وصلت سر گرفت ۲۰۰ تومن باید به من بدی….

خاله مامانم خیلی چاقه بنده خدا تا بلند میشه، شوهرش صداشو کلفت میکنه میگه جابه جایی های قول آسا 

مامانم هروقت گوشیش زنگ میخوره به من میگه برو بیارش. یه جورایی با Rex احساس همزادپنداری می کنم 

از بس با خواهرم فوتبال ps3 بازی کردم ، کاملا وارد شده …. فقط هنوز نمیتونه درک کنه که بعد نیمه ، زمین ها عوض میش

خواهرم میگه : داداشی ، عزیزی ، بیا بشو سنگ جدول تا من پارک دوبل تمرین کنم. فک و فامیله داریم؟

رفتیم خونه داییم عید دیدنی، موقع برگشتن دم در زل زدم تو چشش که یادش بیوفته عیدی نداده، میگه الان اینجوری نگام میکنی که برم عیدیت رو بیارم ؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ وایسادم که از تو چشمام بخونی، چقد دوست دارم !!!

-سلام آقا! جوراب مردونه دارید!؟

 

-بله خانم کوچولو! بفرما اینم یه جفت جوراب مردونه.

 

-نه آقا ! یه دونه میخوام!فقط برای پای راست بابام :)

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است. اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است. عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند:... فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟ دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است. وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم... می‌گویند: زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند. بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان واق واق نمی‌کنند. اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید. اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت. زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ...

خیلیا مارو خر فرض کردن غافل از اینکه من خر نیستم !
جیگرم… جیگرم… جیگرم…
.
.


شما یه استکان خون بگیر بزار رو طاقچه اگه پشه ها لب زدن !!!
کصافطااا نون داغ کباب داغ فقط از گلوشون پایین میره !
.
.


پشه کلا ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ولی ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﺭﮎ ، ﺑﺮﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ، ﺑﺮﻩ ﺍﺳﮑﯽ
ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ منو ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ !!!
بدبخت خسران دیده …
.
.


اختلاف طبقاتی داره بیداد میکنه
فاصله واحد ما با دختر همسایمون که نباید ۷طبقه باشه ؟!!!
فوق فوقش ۱طبقه !
.
.


عاغا چرا میگیم پشت کامپیوتر نشستیم در حالی که واقعا جلوی کامپیوتر نشستیم ؟؟؟
.
.


کاش میشد از بدنمون معذرت خواهی کنیم مثلا نون خامه ای که خوردیم بگیم ببخشید واقعا هوس کرده بودم خواهشا چاقم نشو !
اونم بگه نه عزیزم این حرفا چیه پیش میاد دیگه …
.

.


یک نوع سردرد هم هست که اول شرایط برنامه کاریت رو میسنجه بعد شروع میشه ، شدتش هم به مقدار کار و اهمیتش ارتباط مستقیم داره !
.
.


دوستم میگفت سوار تاکسی شده از راننده پرسیده “با ۵۰۰تومن تا کجا میبری ؟!”
راننده هم گفته : بشین برات بوق میزنم !

چقدر چفیه خونی شد تا چادری خاکی نشود
 [تصویر: 1372949849956822_orig.jpg]

aks khandedar 93 009 عکس نوشته های خنده دار و طنز 93

این تصویری فضایی از کره زمین نیست

تصویر کهکشان راه شیری هم نیست !

این عکس ته قابلمه خونمونه که همسن من عمر داره !

شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد. و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می‌کردند. او باید هر روز آنها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد. روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود،‌ خلاص کند. . او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. یک سال بعد، آن دو مرد، در جایی یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: . “من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی!! در تمام صدف‌های نفرت‌انگیز تو، مرواریدی نهفته بود!” . اکثر مواقع هدایا و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها نهفته‌اند! این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم!!!

فرهنگ 2500 ساله ادعای مردمانی است که حسرت تمیزی خیابان های اروپا رو میخورن 

ولی تمیزی توی ماشینشون رو به خیابون ها ترجیح میدن ... 

aks khandedar 93 005 عکس نوشته های خنده دار و طنز 93

افسران - بدون شرح!!

یک دکتر رفت کلانترى تا براى همسر گم شده اش فرم پر کنه !

دکتر : زنم رفته خرید ولى هنوز برنگشته خونه !

پلیس : قدش چقدره ؟

دکتر : تا حالا دقت نکردم !

پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟

دکتر: یک کم شاید لاغر یا چاق !؟

پلیس : رنگ چشمهاش ؟

دکتر : دقیقاً نمی دونم !؟

پلیس : رنگ موهاش ؟

دکتر : والا هى رنگ می کنه !!

پلیس : چى پوشیده بود ؟

دکتر : پیراهن !؟ …یا مانتو !؟ … نمی دونم !!

پلیس : با ماشین رفته بود ؟

دکتر : بله

پلیس : اسم ، رنگ و شماره ماشین ؟

دکتر: یک AUDI مشکى A8 . با موتور V6, حجم 3000 سوپرشارژ با333 اسب بخار قدرت و دور موتور و تیپ ترونیک هشت سرعته اتوماتیک با قابلیت تبدیل به مد دستى و تمام چراغهاش فول LED با دیود هاى تنظیم نور براى تمام فانکشنهاش و……یک خراش خیلى کوچولو هم روى در جلویى سمت شاگرد… (دکتر به اینجا که رسید زد زیر گریه !!…)

پلیس :(متاثر!!)…: گریه نکنید ! ما ماشینتون رو براتون پیدا می کنیم !!!

 

ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﮔﻮشاﺷﻮﻥ ﺗﯿﺰ ﺗﯿﺰ میشه ولی ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﻧﮓ میخوره ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺑﻪ ﮐﺮ ﺑﻮﺩﻥ ؟
ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻠﺞ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩ ﻣﯿﺸﻦ !!!
.
.


یه قانونی ھست که من خودم کشفش کردم ، از قانون اول نیوتون ھم دقیق تره :
سر سفره وقتی دیس غذارو برمیداری مشکلی نیست ولی وقتی میخوای بزاری سر جاش ھمیشه جاش پر شده و جا نیست که بزاریش ، اصن انگار نه انگار این دیسو از تو ھمین سفره برداشتی !!!
.
.


دقت کردین که همیشه یه مسواکِ مرموز تو دستشویی هست که معلوم نیست صاحبش کیه ؟
.
.


دقت کردین هروقت بخوای پشت تلفن جایی که هستی رو دروغ بگی ، حتما یه راننده تاکسی هست که با صدای بلند موقعیت جغرافیایی رو به طور دقیق اعلام میکنه و فرد پشت تلفن هم به طور واضح میشنوه ؟
.
.


دقت کردین هروقت میخواین موهاتونو اصلاح کنین ۲۰۰نفر نشستن تو صف ولی درست فردای روزی که موهاتو اصلاح میکنی آرایشگر از بیکاری یه شیلنگ گرفته دستش داره جلوی مغازه رو میشوره ؟
.
.


دقت کردین اونی که مدال برنز میگیره خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره ؟

[تصویر: 1_38.gif]

75db0cf48ed5937afa32fa4e9b072868-425

فامیل دور:
اینایی که میگن پول خوشبختی نمیاره.
آقا بیاید و منو بدبخت کنید.
اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم.
نامردم اگه اعتراضی کنم...........!!!!

دقت کردین وقتی میخوای یدونه نون بگیری صفش جدا نیس اما وقتی میخوای چنتا نون بگیری صف یدونه ای جداست ؟
۱۰نفر میان یدونه نون میگرن اما تو هنوز نفر دومی !

.
.


دقت کردین که اگه لاى پنجره ۲میلیمتر هم باز باشه مگس پیداش میکنه و میاد تو خونه ولى اگه ۶تا پنجره به طور کامل باز باشه نمیتونه بره بیرون ، هى میره میخوره تو شیشه ؟
.
.


دقت کردین هیچکس موقع کار با کامپیوتر دوست نداره کسی کنارش باشه ؟
.
.


دقت کردین که توالت درب و داغون و کپک زده کثیف ولی قفلدار بهتر از توالت ۶ستاره لوکس بدون قفله ؟؟؟
.
.


دقت کردین که اگه یه دونه کبریت روشن از دستت به صورت غیرارادی ولشه همه شهر آتیش می گیره اما میخوای یه سیگار روشن کنی یه جعبه کبریت می سوزونی ، آخرشم از یکی فندک می گیری ؟
.
.


دقت کردین بعضی وقتا با یه نفر فقط کار داری ولی مجبوری به بهونه احوالپرسی بهش زنگ بزنی که تابلو نشه ؛ بعضی وقتام فقط و فقط میخوای حال یکی رو بپرسی و صداشو بشنوی ولی مجبوری یه کاری رو بهونه کنی که تابلو نشه ؟

می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت. همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد: جناب ..... فرمانده محترم ... اینجانب .... همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با شما دور از خانواده و بستگان خود هستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با مرخصی اینجانب به مدت .. برای مسافرت و دیدن پدر ومادر واقوام موافقت فرمائید. " با احترام ..... همسر شما " و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد. چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون بدستش میرسد: سرکار خانم... عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام با درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود. فرمانده ...

دقت کردین ؟؟؟
لذتی که در لیس زدن دیوار نمدار هست در خوردن غذای سلف سرویس هتل ۵ستاره توی سوئیس نیست و حتی انتقام ؟
.
.


دقت کردین وقتی نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره ؟
.
.


دقت کردین هرچیزی در حالت تست درست کار میکنه و همون چیز در حال استفاده و یا معرفی به دیگران آبرو و حیثیتت آدمو میبره ؟
.
.


تا حالا دقت کردین ۵دقیقه خواب دم صبح ۵برابر ۵ساعت خواب شب حال میده ؟
.

.


دقت کردین که یکی از سخت ترین کارایِ دنیا انتخابِ یه فولدر آهنگ Selection واسه تو ماشینه ؟
.
.


دقت کردین که توی فرهنگ ما تا شیش صبح بیدار موندن خیلی راحت تر از شیش صبح بیدار شدنه ؟
.
.


به این جمله تا حالا دقت و فکر کردین ؟؟؟
جمله معمول همه معلم ها ، ناظم ها و مدیران مدرسه طی سال در صورت بروز حادثه :
کلاس شما بدترین کلاسی بود که تو این سالا داشتم !!!

[تصویر: si6w0M_425.jpg]

ea4413f6db528af5f9df3eb908a035e9_500.gif

تا حالا دقت کردین بیشتر از دفعاتی که عاشق شدیم ، شکست عشقی خوردیم ؟
.
.


دقت کردین لذتی که تو پیچوندن مدرسه هست ، توی تعطیلی رسمیش نیست ؟
.
.


دقت کردین که “موزیک” و “بوى ادوکلن” خاطرات رو به صورت Full HD میارن جلوى چشم آدم ؟
.
.


دقت کردین وقتی خودتو میزنی به خواب یا جایی از بدنت شروع میکنه به خارش یا آب دهنت جمع میشه باید قورتش بدی یا دست و پاهات خواب رفته باید تکونش بدی ؟
.
.


تا حالا دقت کردین پوست کیک یزدی از خودش خوشمزه تره ؟
.
.


دقت کردین هیچی بدتر از این نیست که یه چی دانلود کنی بعد فایلش خراب باشه ؟

ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻗﻤﺎﺭﺑﺎﺯﯼ ﺍﺣﻀﺎﺭﯾﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﺎﻟﯿﺎﺗﺶ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺑﺮﻭﺩ. ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ به همراه ﻭﮐﯿﻠﺶ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺛﺮﻭﺕ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﺪ ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪگی ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ. ﮐﺎﺭمند ﻣﺎﻟﯿﺎﺗﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ !!! ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻤﺎ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻧﺒﺎﺧﺘﻪ ﺍﯾﺪ ؟ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﻣﺜﻼ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺳﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺷﺮﻁ ﺑﺒﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ !

[تصویر: 1342035063351114_large.jpg]

می دانی 
محاصره تنگ تر شده 
اسیر می دهیم این روزها 
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند 
عامل خفه کننده دیگر بوی گیاه نمی دهد، بوی گناه می دهد 
پر چادرت را حائل کن تا بوی گناه مشامت را نیازارد 
نیمه ی راهیم .... 
نیمه جانی هم که هست . 
طاقت بیاور و پر چادرت را حائل کن ! 

حاج خانم سبیل الملوک!

 

.

Inline image 24

اولی: روز خوبیه!

دومی: اوهوم!

.
Inline image 25

هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد ....."

هر زن محجبه ای ایده آل نیست ولی هر زن ایده آلی محجبه است!

مردی در کنار جاده ، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت . چون گوشش سنگین بود ، رادیو نداشت ، چشمش هم ضعیف بود ، بنابراین روزنامه هم نمی خواند . او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود . خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند . کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد . وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ... به کمک او پرداخت . سپس کم کم وضع عوض شد . . پسرش گفت : پدر جان ، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای ؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود بیاد . باید خودت را برای این کسادی آماده کنی . پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است . . بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد . فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت . او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت : پسرجان حق با توست . کسادی عمومی شروع شده است . . آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید ؛ اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند . خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند

[تصویر: images?q=tbn:ANd9GcRQiWGlbndF56mB1p5DXkr...GA0CLtOulv]

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس 

دوستان از حیاط خونمون عکس گرفتم و گذاشتم ادامه مطلب

هر کی خواست بره ببینه

+البته نمی خواستم ریا بشه

 

آخرین ورژن دعای آخر ترم برای حل مشکلات:

الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته

دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.

پاس شوند کریمی

پاس نشوند حکیمی

نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم

الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی

نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،

الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟  -_-

:D

***

وقتی سواره ماشینیم عابر های پیاده خیلی بی فرهنگ به نظر میرسن ، . . . . . . .

اما همین که پیاده هستیم ماشین ها خیلی بی شعورن…

جریان چیه!؟

***

رفتم مهمونی سبزی پلو درست کرده بودن با کوکوسبزی! بعدم یه بند غر میزدن که چرا سبزی خوردن نمیخوری؟؟؟ خو لامصـــــــــبا... گوسفندم انقد سبزی یه جا نمیخوره

***

روز قیامت میرم اون سیب زمینی ای که انداختم قاطی ذغالا و بعدش هیچ وقت پیداش نکردمو پیدا میکنم میزنم تو گوشش، بعدش بغل میکنم . . . . . . .بش میگم میدونی چقد نگرانت بودم؟! میدونی چقد دنبالت گشتم؟ (این قضیه برای مغز پسته ای که پرید رفت زیر مبل هم صادقه)

***

اهنگ قبلیه ارمین: صدامو داری؟ اهنگ فعلی : چی شد صدا قطع شد !! اهنگ بعدی: شارژ ندارم بهم زنگ بزن ||

***

به بعضیام باید گفت : عزیزم بی شعوریت ذاتـیه یــا خودتم در این راستا تلاش میکنی؟! :/ :|

داستان آخر شب..... سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟ او نوه اش را خیلی دوست می داشت ، گفت : حتماً عزیزم ، حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند . شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت . در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید . او شروع کرد به نوشتن ، تا اینکه ، دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟ پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم . پسرک گفت : بابا بزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی . درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد . او راهش را پیدا کرد . پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد ، دومین رستوران نه ، سومین رستوران نه ، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران ، حاضر شد از پودر مرغ سرهنگ ساندرس استفاده کند . امروزه کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد . اگر در آمریکا کسی بخواهد تصویر سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی را بالای درب رستورانش نصب کند ، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند . دیدگاه ( لطفا پارسی) و نمره از 1 تا 10 فراموش نشه.

هشدار :مصرف بیش از حد احترام در مقابل بعضیها باعثِ اختلالات روانى طرفِ مقابل و اختلالات عصبى شمامیگردد! لطفا در میزان مصرف دقت کنید -_-

***

+ 18

.

.

.

.

.

ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺷﺐ ﻣﯿﺮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻭ ﮐﻠﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻥ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ !!!!! ﺑﻬﻠﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺪﺱ ﺯﺩﯾﺪ !!!!! ﺍﻭﻧﺎ ﺍﺯ ﮐﻔﺶ ﺗﻦ ﺗﺎﮎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻻﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺿﺨﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﻧﻊ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ . ﺍﻻﻧﻢ ﺑﺮﻭ ﯾﻪ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺗﻦ ﺗﺎﮎ ﺑﺨﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﻣﻨﺤﺮﻑ :D

***

ﺗﻮﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ 200 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ… ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺑﺎﺑﺎﺗﻪ.… ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﮔﻔﺘﻢ … ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯿﺸﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ… ﺳﻮﯾﭽﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺷﺪﻭﺭﻓﺖ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻻﻧﻢ ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ. .! :\

***

نخست وزیر کره به خاطر غرق شدن یه کشتی تفریحی استعفا کرده . ﺍﯾـــﺮﺍﻧـــ بود مینداختن گردن مسافرها, پول کشتی رو هم از بازمانده ها میگرفتن...

***

فرهنگ لغت بابام:

این آشغالا که میزاری تو گوشت = هدست .

این آشغاله که شب و روز دستته = موبایلم .

این آشغالا که همش سرت توشه = لپ تاپم

این آشغالا که میخوری = قره قروت

این آشغال دونی = اتاقم !!!

این آشغال = خودم.....

[تصویر: 1367517697480013_large.jpg]

در آینده ای نزدیک


نگاهی به دور و برت بینداز

یک وقت هایی می شود که

خودت را

تنها

چادریِ- کلِ خیابان می بینی

لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:

خدایا ....

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.

شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..

واکنش جالب فرانک ریبری (مسلمان)نسبت به نوشیدن آبجو

.

Inline image 15

کرایه تاکسی با نیویورک ، قیمت بنزین با لندن، اجاره خونه با پاریس مقایسه میشه ولی حقوق و درآمد با گینه بیسائو و کیفیت زندگی با آنگولا ... :|

***

ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺖ ﺳﻨﮓ ﭘﺮﺕ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﻞ ﭘﺮﺕ ﻛﻦ . . . . . . . . . . . اﻟﺒﺘﻪ. ﺑﺎ ﮔﻠﺪﻭﻧﺶ

***

تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن :| اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه. بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه. یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :| کلا دیگه سرمو انداختم پایین زدم به چاک :))

***

توجه کردین: هر چی دخترا ترشیده تر میشن سطح علمی کشور داره بالاتر میره

***

شامپو خریدم روش نوشته: این محصول را روی سرتان بریزید و موهایتان را بمالید سپس آبکشی کنید! من میخواستم بریزم تو دهنم قرقره کنم، خدا خیرشون بده آگاهم کردن..

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی ! می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم . روباه گفت : ممنونت می شوم، بخصوص که خیلی گرسنه ام، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم. کلاغ گفت : باز که شروع کردی ! اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند . روباه دهانش را باز باز کرد . کلاغ گفت : بهتر است چشمت را ببندی که نفهمی تکۀ بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی. روباه گفت : بازیه ؟! خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال . خلاصه . بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد . روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود ! کلاغ گفت : کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند ، تفاوت پنیر و فضله را هم نمی داند .

من یه مرضی دارم،اونم اینه که وختی بیکار میشم قفل گوشیمو باز میکنم دوباره میبندم :|
کسی هس مثه من این مرض و داشته باشه؟

***

خبر فورری:
در پی نزدیک شدن به انتخابات سوریه
محسن رضایی رسما کاندیداتوری خودش رو اعلام کرده
الانم داره میره بلیط بگیره بره اونجا ....
خخخخ

***


از یه دختره پرسیدم: حالت چطوره؟
گفت: میجی یوجی!
اولش فکر کردم داره چینی ژاپنی حرف میزنه نگو منظورش این بوده: مرسی، تو چی..؟...!!!

***


به جون خودم اگه شیرین نوین تا آخر سال همین جور پیش بره یه البوم میده بیرون!

بعد بریم تو گوگل سرچ کنیم:
دانلود البوم جدید شیرین نوین
(-:
اصن وضیه که کمرم شکست!!!

***


اعتراف میکنم .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نصف "آره یادم میاد" هایی که گفتم چاخان بوده ...
حوصله نداشتم طرف تعریف کنه ! :)

***


آقا دختر همسایمون امروز پارک دوبل زد.
.
.
.
.
.
.
.
.
از کمیته ضد دوپینگ با مامور اومدن بردنش

***


کفش تن تاک خریدم ۱۸۸۰۰۰ تومن
الان هیچی پول ندارم غذا بخورم ،
هر وقت گرسنه میشم میام بهشون نگاه میکنم !
لامصب خیلی تاثیر داشته ،
یه هفته ای ۱۰کیلو فقط با نگاه کردن کم کردم ، ببین اگه
باهاشون پیاده روی کنم چی میشه ؟؟؟ معجزه میکنه لامصب !!!

***


رفیقم یه فیلم فرانسوی دیده
اومده بهم میگه فرانسوی چقدر سخته ها ،هم خطشون هم حرف زدنشون

احساس میکنم خودشون هم دارن اذیت میشن ...

مردم فرانسه :|
ناپلئون :o
من :)

***


مبین نت ام و سه بار شارژ کردم
حسابم شارژ نشده ولی پول از حسابم کم شده
زنگ زدم مبین نت میگه مرورگرت و عوض کن
گفتم چاییم و چی عوض نکنم؟ چاییم و گوزل کنم
درست نمیشه!!

***


http://2funny.ir/

follow us :)

facebook/2funny.ir
twitter/2funny_ir
instagram/2funny_ir
cloob/2funny_ir

[تصویر: siZv6N_480.jpg]

خدا هیچ سگکی رو وسط دو تا سوراخ کمربند اسیر نکنه !


***

من دارم شکست عشقی میخورم!
کسی میل نداره؟!
بفرمایید توروخدا تعارف نکنین.
آخه اینجوری که از گلوم پایین نمیره

***


لوسی لوسی لوسی لوسی....
لوسی لوسی لوسی لوسی ...

د آخه تبلیغ اینقدر پر مغز و مفهوم

***


مورد داشتیم دختره اومده ازبالاساختمون خودکشی کنه کلیپسش ازاین پرپریابوده الان یه هفتس تواسموناس نمیتونه بیادپایین!

***


نصف جذابیت پسر به خنگ بودنشه...پسرای ایرانی هم که جذااااب!

***


میگن پسرا از عقل
.
.
.
.
.
.
.
فقط دندونشو دارن

***

داستان آخر شب ... زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی، میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت :اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز !!! زن خیاط گفت : بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم زن گفت :کمی صبر کن، نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد دیدگاه ( لطفا پارسی) و نمره از 1 تا 10 فراموش نشه

درد و درمان، کلید روحانی

سخت و آسان، کلید روحانی

خضر دوران، جناب روحانی

آب حیوان، کلید روحانی

مرد و زن هر دو عاشقش هستند

حور و غلمان، کلید روحانی

دست رعیت کلید روحانی

دست سلطان کلید روحانی

نرسد ناگهان - زبانم لال -

دست شیطان کلید روحانی

در تمامی عرصه‌ها بی‌شک

مرد میدان، کلید روحانی

به نبرد ایستاده لشگر قفل

با دو گردان کلید روحانی

از عبایش طلوع کرد شبی

ماه تابان، کلید روحانی

توی دستش گرفت و بالا برد

گفت: هان! هان! کلید روحانی!

بچه از روبه‌روی تلویزیون

گفت: مامان! کلید روحانی!

عارفان حق‌زنان به هم گفتند:

شاه عرفان کلید روحانی

به عزیزان کسی شنیدم گفت:

ای عزیزان! کلید روحانی!

روز بعدش نوشته بود کسی

پشت نیسان، کلید روحانی

توی سمنان، کلید روحانی

در خراسان، کلید روحانی

هم به گرگان رسیده شهرت او

هم به زنجان، کلید روحانی

می ‌خورد هم به قفل استان‌ ها

هم به تهران، کلید روحانی

گشته‌ام دورِ سرزمینم را

کل ایران، کلید روحانی

مانده‌ام تا کنون چرا اصلاً

مانده پنهان کلید روحانی؟

‫به گمانم که بوده تا الان

زیر گلدان، کلید روحانی

ای سخنران سخن که می ‌رانی

بوق و فرمان کلید روحانی

‫بوق و فرمان که هیچ باید گفت:

میل گاردان کلید روحانی!

میخ آری، ولی نخواهد رفت

توی سیمان کلید روحانی

‫یک نفر کرد توی سیمان، شد

درب و داغان کلید روحانی

نان ما آجر است گرچه شده است

آجرش نان، کلید روحانی!

‫ساقیا می‌دهی به ما پس کی

جامی از آن کلید روحانی؟

یا به باغم مریز دانه‌ قفل

یا بباران کلید روحانی

هر سه تایش هزار تومان است

مفت و ارزان، کلید روحانی

کم‌تر از لنگه کفش کهنه که نیست

در بیابان کلید روحانی

مصرعی محض واج ‌آرایی

کشک کاشان کلید روحانی!

طبع ما ته کشیده و رفته است

رو به پایان کلید روحانی

نیتم شعر بود و آخر شد

کش تنبان کلید روحانی!

لاجرم قفل ما و دست شما

 آه یاران! کلید روحانی

شاعر:رضا احسان پور

به جان خودم یه حادثه بود 

داستان آخر شب ... مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند. در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.. او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» و رفت و نشست. مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود. روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست و روز بعد و روز بعد... این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد. بعد از مدتی مایکل دیگر نمی تواست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می کرد. اما چطوری از پس آن هیکل بر می آمد؟ بنابراین در چند کلاس بدنسازی، کاراته و جودو و .... ثبت نام کرد. در پایان تابستان، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود. بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» مایکل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: «برای چی؟» مرد هیکلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت: «تام هیکل کارت استفاده رایگان داره.» "پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل، ابتدا مطمئن شوید که آیا اصلاً مسئله ای وجود دارد یا خیر" دیدگاه ( لطفا پارسی) و نمره از 1 تا 10 هم فراموش نکنید